کتاب زورو

نویسنده: ایزابل آلنده

دیه‌گو، ایزابل و نوریا سفر دریایی‌شان را در بهار ۱۸۱۵ با یک کشتی دو دکله از بندر نیواورلئان آغاز کردند. خولیانا با آنها همراه نشد. متأسفم که این طوری شد، چون آرزوی هر خوانندة خوش‌قلبی این است که داستان عاشقانه به نفع قهرمان داستان به پایان برسد. می‌دانم که تصمیم خولیانا خیلی ناراحت‌کننده و عذاب‌آور است، اما به هر حال طور دیگری نمی‌توانست باشد، چون خیلی از زن‌های دیگری هم که جای او قرار می‌گرفتند، همین کار را می‌کردند. هدایت کردن یک آدم خطا‌کار به راه راست کار جذاب و وسوسه‌انگیزی است و خولیانا هم برای عملی کردن این هدف شور و اشتیاقی فراوان داشت. ایزابل سؤال کرد که چرا او هیچ‌وقت در مورد رافائل مونکادا دست به چنین کاری نزده و خولیانا توضیح داد که او ارزش تلاش کردن را نداشته است، زیرا مونکادا مثل لافيت نقطه‌ضعف‌های اخلاقی بارزی نداشته و فقط آدمی پست و فرومایه بوده است. بانوی زیبا در آخر گفت: «و همه می‌دونن که چنین ضعف‌هایی از‌بین‌رفتنی نیستن.» در آن ایام زورو هنوز با بدی‌ها آن‌قدر فاصله داشت که هیچ زنی زحمت اصلاح کردن او را به خود نمی‌داد.

صفحه ۳۵۱

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب زورو

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

قسم می خورم، به جان تمام زن‌هایی که تا به حال عاشق‌شان بوده‌ام، قسم می‌خورم

مروری بر کتاب چشم نوشته‌ی ولادیمیر ناباکوف

فمنیسم یعنی زن‌ها هم آدم‌اند

معرفی کتاب زنان زندگی‌ام اثر ایزابل آلنده

تنها خاطرات می مانند

مروری بر کتاب زن بی‌ارزش

کتاب های پیشنهادی