کتاب دید و بازدید

نویسنده: جلال آل احمد

پستچی

تا آن روز اصلاً به فکر پستچی عاقل مرد محلّه‌مان که نامه‌ها، و اگر هم داشته باشم، بسته‌های پستی مرا می‌آورد، نیفتاده بودم. و اگر آن واقعه رخ نمی‌داد، شاید باز هم جریان عادی زندگی ما، هم من و هم او، مرا وا نمی‌داشت که مثل آن روز کمی به‌فکر او فرو روم. 

تا آن روز او هم برای من، مانند یکی از همین افرادی بود که انسان از صبح تا شام شاید صدبار، در کوچه و بازار ملاقات‌شان می‌کند و آخر کار حتّى از یک نفرشان نیز قیافه‌ی مشخّصی در نظر ندارد. و از آن همه مردم، جز آن‌هایی که تنهای به‌او زده‌اند و با پررویی تمام عذر خواسته‌اند، و یا کسانی که سلامی به او کرده‌اند؛ و یا از دیوانه‌ای که عدّه‌ای ولگرد به‌دنبال او متلک می‌گفته‌اند؛ و یا از زن چادر نمازی و اُمّل‌نمایی که نزدیک بوده زیر درشکه برود، و وقتی که خود را کنار کشیده، چاک دهان خود را باز کرده بود و هرچه خواسته بوده است به درشکه‌چی گفته بوده... از این همه مردم جز از این‌ها، آن هم خاطره‌ای محو ندارد.

صفحه ۱۰۱

افزودن به پاکت خرید 27,000 تومان

کتاب دید و بازدید

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

و حالا.....آوانگارد کودک

کودک آوانگارد در راه است

فیلیپا پری در اتاق درمان

از فیلیپا پری بپرسیم: «چرا همیشه انقدر عصبانی هستم؟»

پدر پرافتخار ترجمه‌ی ایران

محمد قاضی: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 27,000 تومان