
کتاب داشتن و نداشتن | نشر هرمس
شبانه آمدند این طرف و باد تندی از شمال غرب میآمد. خورشید که بالا آمد، او نفتکشی را دید که به طرف پایین خلیج میرفت و آنقدر بلند بود و توی آن هوای سرد آنقدر از تابش خورشید سفید بود که به ساختمانهای بلندی شباهت داشت که از دریا بیرون زده باشند، و او به سیاهه گفت:
- ما کدوم جهنم درهای هستیم؟
سیاهه خودش را کشید بالا نگاهی بیندازد.
- اصلاً شبیه این دستِ میامی نیست.
صفحه ۷۳


کوتولهی قلدر تارتوف مزوّر است یا روشنفکر؟
معرفی نمایشنامهی روشناییهای بوهم نوشتهی رامون ماریا دل بایه اینکلان

هوش مصنوعی: چگونه اسبهای روشنگری را تربیت کنیم؟
نقش هوش مصنوعی در ترجمه ادبی: چالشها و فرصتها

روزی که مریم، آذر و سردار مریم مسیر تاریخ را تغییر دادند
معرفی مجموعه کتاب زنان و مردانی که ایران را ساختهاند