خدایا! چقدر تنرسناک است ! بد نیست باز هم کمی آب بخورم، ولی میترسم چشمانم را باز بکنم و سرم را بالا بیاورم. ترسم بی منطق و حیوانی است. به هیچ وجه نمیتوانم علتش را بفهمم: می ترسم چون دلم میخواهد زنده بمانم یا میترسم از این که درد تازه و نا شناخته ای در انتظارم باشد؟
بالای سرم، پشت سقف، کسی ناله می کند یا می خندد... گوش تیز میکنم.
صفحه 92
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید