کتاب حکایت زمستانی

نویسنده: ویلیام شکسپیر

مجلس سوم

[جاده‌ای نزدیک کلبة شبان.]

[اتوليكوس آوازخوانان وارد می‌شود.] 

اتولیکوسچون گل نسرين زند سر از زمین سرد، 

با هِئ و هِی‌های، از فراز درّه می‌آید زن کولی، 

زان‌که از ره می‌رسد نوشین زمانِ سال، 

سرخی خون می‌فروشد جلوه بر رخسارِ بی‌رنگِ

زمستانی.


هان! شمدهایِ سپیدِ شسته بر دیوارة پرچین، 

با هِی‌ و هِی‌های، دلنشین مرغانِ خوش آواز می‌خوانند،

وَه، چه آوازی! 

و مرا دندانِ دزدی خوش بساید تیزة پرچین،

تا که نوشم رُبعِ رطلِ باده‌ای از کاسة سلطان.

صفحه ۱۰۵

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب حکایت زمستانی

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

پایان یک توهم

مروری بر کتاب در سنگر آزادی نوشته‌ی فردریش فون هایک

داستان دوستی سوفی با یک غول برای نجات دنیا

معرفی کتاب کودک غول بزرگ مهربان نوشته‌ی رولد دال

صداقتِ به زنجیرکشیده

مروری بر نمایشنامه‌ی شاه‌لیر نوشته‌ی ویلیام شکسپیر

کتاب های پیشنهادی