کتاب حاجی نرگس

نویسنده: مریم سمیع زادگان

زمستان آن سال

اول فروردین، هم تولد من است، هم تولد بهار. مامان، «خانم گل» صدایم می‌کرد و بابا بهار خانوم. کریم اما همان اسم شناسنامه‌ام را دوست داشت، شیرین. اوایل ازدواجمان یک شیرین می‌گفت، هزار تا شیرین می‌شنیدم، آنقدر که آن شیرین را شیرین به زبان می‌آورد. تا چند سال اول زندگی، فقط من نبودم که شیرین بودم، همه‌چیز شیرین بود. کریم را همه توی محل دوست داشتند. ته کوچه دکان کوچکی داشت و مایحتاج زندگی می‌فروخت؛ ماست، پنیر، شیر تازه. مامان، کشکِ آش رشته را همیشه از او می‌خرید، کشک ساییده‌ی غلیظی که معروف بود. وقتی آمد خواستگاری، بابا گفت: «لازم نیست خانه اجازه کنی. بیایید کنار ما، با ما زندگی کنید. » گفت: «ما همین یک دختر را داریم و او که برود تنها می‌مانیم. دلخوشی‌مان به اوست.» 

صفحه ۳۱

افزودن به پاکت خرید 22,000 تومان

حاجی نرگس

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

لذت تماشای مدیترانه و نوشیدن چای ‌نعنا

مروری بر کتاب چای‌ نعنا نوشته‌ی منصور ضابطیان

من کافی هستم

معرفی کتاب من کافی هستم نوشته‌ی گریس بایرز

ماتیلدا؛ قهرمان دنیای کودکان

مروری بر کتاب کودک ماتیلدا نوشته‌ی رولد دال

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 22,000 تومان