جنگ تهیدستان

نویسنده: اریک ووئیار

روستاییان خشمگین، قاضی‌ها را از بسترهایشان بیرون کشیدند، کشان‌کشان به میدان شهر بردند و گردن زدند. هوای خوبی بود. توده مردمان، عرق آلود، نفس‌نفس‌زنان آنجا بودند، هرگز چنان جمعیتی دیده نشده بود. تایمز میدرخشید، آب برق می‌زد، بانگ فریادها شهر را پر می‌کرد، از کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گذشت، از دیوارها می‌گذشت. مرغان دریایی بر فراز سترها می‌چرخیدند، ولی کسی صدای‌شان را نمی‌شنید. و وات تايلور کسانی را فرستاد تا با انبوه مردمان صحبت کنند، دست به غارت زدن را ممنوع و کیفرش را مرگ اعلام کرد و اردوگاهی ترتیب داد. در پایان روز، سفیرانی آماده بودند؛ شورشیان خواهان صحبت با شاه بودند. شاه؟ در آن هنگام به نظر می‌رسید که او هنوز بر فراز تمام قدرت‌ها، هر گونه برابری، سیمای بزرگ زشت، قدرت برتر است. به او روی برده شد. او آخرین ضامن دادگستری در روی زمین بود، این چیزی بود که مردم گمان می‌کردند. پارلمان به این مالیات رأی داده؟ ولی شاه این را نمی‌خواهد، به حرف‌های مردمش گوش خواهد داد، به دیدن آن‌ها خواهد رفت. ولی شاه نیامد؛ و شورشیان وارد لندن شدند، با مردم برادرانه رفتار کردند، در میدان‌ها نطق می‌کردند، در کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌دویدند. آن‌وقت خواهان ممنوعیت رعیتی شدند. گویی می‌خواستند جامعه را ویران کنند.

صفحه ۲۶

جنگ تهیدستان

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

راز ایده‌های ماندگار چیست؟

معرفی کتاب ایده عالی مستدام نوشته‌ی چیپ هیث و دن هیث

اعتراف‌های یک تبلیغاتچی

مروری بر کتاب اعتراف‌های یک تبلیغاتچی نوشته‌ی دیوید اگیلوی

به کلاس نویسندگی نادر ابراهیمی خوش آمدید!

درباره‌ی کتاب لوازم نویسندگی نوشته‌ی نادر ابراهیمی

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید