کتاب جزء از کل
کتاب جزء از کل
1 عدد
وقتی در یک دوره زندگی میکنی از لحاظ مکان بالقوهی پرش کمبود نداری. شهرمان با دیوارههای صخرهای احاطه شده بود. پرشیبترینشان را پیدا کردم و ازش بالا رفتم، صعودی خستهکننده و تقریبا عمودی به لبهای که با درختان بلند احاطه شده بود. بعد از ترک زندان به این نتیجه رسیدم هری راست میگوید: احتمالا من فیلسوف بودم، یا دستکم یک بیگانهی ابدی، و زندگی هم قرار نبود برایم راحتتر شود. خودم را از جریان جدا کرده بودم، از کشتی مادر کنده بودم، حالا داشتم با عجله میرفتم سمت فضای لایتناهی ترسناک بالای سرم.
صفحه 81
هر سکهای دو رو دارد
مروری بر کتاب « بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم » نوشتهی « دیوید سداریس »
یعنی قرار است کل زندگی همین لحظات باشد و بس؟
معرفی کتاب باخ برای بچهها نوشتهی هلن گارنر
همهمان مسافر این کشتی سوراخ بودیم...
برگرفته از کتاب "عامه پسند" نوشتهی چارلز بوکفسکی، ترجمهی پیمان خاکسار، نشر چشمه