جزء از کل
نویسنده: استیو تولتز
وقتی در یک دوره زندگی میکنی از لحاظ مکان بالقوهی پرش کمبود نداری. شهرمان با دیوارههای صخرهای احاطه شده بود. پرشیبترینشان را پیدا کردم و ازش بالا رفتم، صعودی خستهکننده و تقریبا عمودی به لبهای که با درختان بلند احاطه شده بود. بعد از ترک زندان به این نتیجه رسیدم هری راست میگوید: احتمالا من فیلسوف بودم، یا دستکم یک بیگانهی ابدی، و زندگی هم قرار نبود برایم راحتتر شود. خودم را از جریان جدا کرده بودم، از کشتی مادر کنده بودم، حالا داشتم با عجله میرفتم سمت فضای لایتناهی ترسناک بالای سرم.
صفحه 81
- مترجم: پیمان خاكسار
- ناشر : چشمه
- تعداد صفحات: 656
- شابک: 9786002295002
- شماره چاپ: 75
- سال چاپ: 1401
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: گالینگور
- دسته بندی: داستان استرالیایی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها

مطالب پیشنهادی

تلاش برای دوچرخه نشدن، یا برزخ میان توهم و واقعیت.
مروری کوتاه بر کتاب سومین پلیس نوشتهی فلن اوبراین

هر سکهای دو رو دارد
مروری بر کتاب « بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم » نوشتهی « دیوید سداریس »

مادربزرگم یونانی بود
مروری بر کتاب مادر بزرگت رو از اینجا ببر نوشتهی دیوید سداریس
کتاب های پیشنهادی