یک شب که الگا ایوانف آخرین نگاه را در برابر آیینه به خود انداخت تا بعد به تئاتر برود، دیموف با فراک و کراوات سفید پا به اتاق خواب گذاشت.همان طور که لبخندی حاکی از فروتنی در چهره اش تقش بسته بود، مثل گذشته ها، یکراست در چشمان الگا نگریست. صورتش گل انداخته بود.
نشست زانو های شلوارش را صاف کرد و گفت:(( امروز از پایان نامه دفاع کردم.))
صفحه259
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی