بهار را باور کن
نویسنده: فریدون مشیری
خوابم نمیربود
نقش هزار گونه خیال از حیات و مرگ،
در پیش چشم بود.
شب،در فضای تار خود آرام می گذشت
از راه دور، بوسه سرد ستاره ها
مثل همیشه،بدرقه می کرد خواب را.
در آسمان صاف،
من در پی ستاره خود میشتافتم.
صفحه 24و25
مطالب پیشنهادی

خوشا به حال کسی که لحظه لحظهاش از بانگ عشق سرشار است
فریدون مشیری: مروری بر زندگی و آثار

«داستان ملاقاتهایی که هیچ وقت نخواهیم فهمید چرا اتفاق میافتند...»
مروری بر کتاب بهار لعنتی نوشتهی پاتریک مودیانو

نهیب سرنوشت است این!
بخشی از کتاب «از دریچه ماه» اثر فریدون مشیری
کتاب های پیشنهادی

