الدورادو

نویسنده: لوران گوده

فرمانده با خودش گفت:«هنوز هم میتوانم.» روی پل کشتی ایستاده بود.از آن جا ، تمام قسمت های جلویی عرشعه را زیر نظر گرفت. مسافر های قاچاقی، کنار جان پناه به هم چسبیده بودند تا مزاحم کار خدمه کشتی نشوند و همه چیز را به دقت می پاییدند. افراد پیراچی، با رفت و آمد، جابه جایی طناب ها و اتصال کابل ها، غرق کارشناسان بودند.

صفحه 78

الدورادو

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

یعنی قرار است کل زندگی همین لحظات باشد و بس؟

معرفی کتاب باخ برای بچه‌ها نوشته‌ی هلن گارنر

فروم در کلام خودش: گذاری بر جهانِ اندیشه‌های اریک فروم

مروری بر فروم در کلام خودش نوشته‌ی اریک فروم

باد همه‌چیز رو با خودش نمی‌بره؛ اما مرگ چرا

مروری بر کتاب پس باد همه چیز را با خود نخواهد برد نوشته‌ی ریچارد براتیگان

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید