
کتاب استاد سولنس معمار
بروویک: (سربلند میکند.) میگن خیلی دوست دارن زودتر برن خونه خودشون.
سولنس: خیله خب، خیله خب... گوشمون پُره از این حرفها! همینه که به هرچی باشه راضیان... هرچی ... یه مرغدونی. فقط یه چوب رختی داشته باشه که کلاهاشون رو آویزون کنن. خونه نمیخوان که. نه... نه، سایهشون مستدام! اگه این جوریه، برن پیش کس دیگهای. دفعه دیگه که اومدن همین رو میگین بهشون.
صفحه 86



از کودکی در گوارانی تا تبعید در فرانسه؛ زندگی پرماجرای روا باستوس
آگوستو روا باستوس: مروری بر زندگی و آثار

روزی که مریم، آذر و سردار مریم مسیر تاریخ را تغییر دادند
معرفی مجموعه کتاب زنان و مردانی که ایران را ساختهاند

و دیگر بار رؤیاهایت را به مهمانیام بفرست
معرفی کتاب اقرار میکنم: عاشق شدهام نوشتهی آلکساندر پوشکین