زن نالید:(( دستم به دامانت بی بی وسط، بچه ام از دست میره.)) بی بی وسط با صدای لرزان گفت:(( ناراحت نباش عزیزکم. شاید خدا خواست و خوبش کردم. مثل بچه ی خودمه. چه نازه!))
پچه را گرفت و روی زمین به پشت خواباند. قنداق را باز کرد. پای راست و دست چپ را به هم نزدیک کرد و با دهان موچه کشید. بعد پای چپ و دست راستش را به هم نزدیک کرد و دوباره همان صدا را تکرار کرد.
صفحه 33
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید