آزادی بداهه: جاز، نوستالژی، رمان

مروری بر وجوه موسیقی جاز در ادبیات

پدرام عسکری

دوشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۴

(23 نفر) 4.9

بار جاز هاروکی موراکامی

موسیقی و ادبیات رابطه‌ای عمیق و بی‌صدا دارند که نباید نادیده گرفته شود. در دل خوانندگان، ضرباهنگ این ارتبط همواره طنین‌انداز است. در رمان‌ها، موسیقی بیش از یک عنصر زیبایی‌شناختی است. موسیقی در مقام یک ابزار روایی و استعاری برای زندگی و بخشی اساسی از هویت شخصیت‌ها عمل می‌کند. از ملودی‌های ملهم از سمفونی‌های کلاسیک گرفته تا ریتم‌های پرجنب‌وجوش راک اند رول، رمان‌هایی که موسیقی را در خود دارند روایاتی غنی از احساسات و تجربیات را به دست خوانندگان می‌دهند که قدرت تحول‌آفرین موسیقی را تداعی می‌کنند. نویسندگانی همچون هاروکی موراکامی به‌خوبی این ترکیب قدرتمند موسیقی و کلمات را درک کرده‌اند و از آن برای گشودن چشم‌اندازهای عاطفی و تعیین ریتم روایتشان استفاده می‌کنند.

عنصر موسیقی در ادبیات: مقدمه‌ای بر این موضوع

پیوند موسیقی و ادبیات پیشینه‌ای طولانی دارد و موسیقی در رمان‌ها اغلب به‌عنوان بازتابی از زمانه‌ها، درد درونی شخصیت‌ها، گذشته‌ی پرقصه و نیز به‌عنوان یک تفسیر بیرونی از اتفاقات داستانی حضور دارد. موسیقی، مانند ادبیات، با توانایی ثبت جوهره‌ی انتزاعی احساسات انسانی نوستالژیایی را با خود در پی دارد که ادبیات احتمالاً نمی‌تواند صددرصد گویای آن باشد. این نوستالژیا در بطن خاطره زاده می‌شود و با موسیقی رشد و نمو می‌یابد و در ادبیات تلاش می‌شود تا ظهوری عینی بیابد.

نقش موسیقی در ادبیات به دوران کلاسیک بازمی‌گردد، جایی که شاعران یونان باستان، مانند هومر، به نقش موسیقی در روایاتشان اشاره داشتند. اما این پیوند تا قرن نوزدهم و بیستم به‌طور جدی‌تر و پیچیده‌تر وارد ادبیات شد. در دوران مدرنیسم، به‌ویژه با نویسندگانی همچون توماس مان و مارسل پروست، ترکیب موسیقی و روایت ابعادی جدید به خود گرفت که فراتر از نمادگرایی و به قلمرو درگیری‌های عاطفی عمیق وارد شد.

هاروکی موراکامی: موسیقی به‌مثابه‌ی حافظه

شاید هیچ نویسنده‌ی مدرنی بیشتر از هاروکی موراکامی با پیوند میان موسیقی و ادبیات شناخته نشده باشد. آثار موراکامی پر از ارجاعات موسیقیایی‌اند، از جاز گرفته تا موسیقی کلاسیک، راک تا الکترونیک. رمان‌های او اغلب مانند یک باند صوتی به نظر می‌رسند که موسیقی به‌عنوان بنیاد تماتیک و ساختاری در آن عمل می‌کند. در رمان‌هایی مانند جنگل نروژی و کافکا در ساحل و سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش موراکامی به نقش موسیقی هم به‌عنوان یک اثر فرهنگی و هم به عنوان وسیله‌ای برای بیان شخصی پرداخته است. علاقه‌ی موراکامی به موسیقی تنها به‌عنوان یک ابزار ادبی نیست، بلکه بخشی از هویت شخصی او به شمار می‌رود. او پیش‌از نوشتن رمان، صاحب یک بار جاز بوده است و علاقه‌ی عمیق او به این ژانر در آثارش موج می‌زند. در جنگل نروژی، موسیقی سمبلی از دوران جوانی و نوستالژی است و آهنگ جنگل نروژیِ بیتلز نقشی اساسی در کاوش رمان در‌مورد عشق، فقدان و نوستالژیا دارد. طنین اندوه‌بار این آهنگ با حال‌و‌هوای رمان هم‌خوانی دارد و مسیری که واتانابه در پیش می‌گیرد و وارد روابط پیچیده و از دست دادن‌های عاطفی می‌شود را منعطف می‌کند.

جنگل نروژی

نویسنده:
هاروکی موراکامی
ناشر:
نوای مکتوب
مترجم:
م.عمرانی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست
جنگل نروژی

به‌طور مشابه، در کافکا در ساحل موسیقی‌هایی از بتهوون، شوبرت و دیگر آهنگ‌سازان کلاسیک به‌عنوان زمینه‌ای برای تم‌های متافیزیکی و روان‌شناختی رمان عمل می‌کنند. شخصیت‌های موراکامی به‌طور مکرر به موسیقی گوش می‌دهند تا دنیای درونی خود را جست‌وجو کنند. موسیقی به ابزاری برای گریز و تأمل تبدیل می‌شود که در میان آشوب‌های درونی زندگی آن‌ها تسلی می‌آورد. آثار موراکامی نشان می‌دهند که موسیقی پلی میان آگاهی و ناخودآگاهی است و کمک می‌کند تا احساساتی بیان شوند که کلمات به‌تنهایی قادر به انتقال آن‌ها نیستند. موسیقی جاز در این اثر ابزاری است که شخصیت‌ها از آن برای گریز از دنیای واقعی و جست‌وجو در دنیای درونی خود استفاده می‌کنند. در این رمان، جاز به‌نوعی به شخصیت‌ها آزادی می‌دهد تا بتوانند بدون هیچ‌گونه محدودیتی به دنیای ذهنی خود سفر کنند. جاز در کافکا در ساحل پلی است مابین دنیای واقعی و دنیای تخیلی، جایی که مرزها میان حقیقت و خیال از هم می‌گسلند.

کافکا در ساحل

نویسنده:
هاروکی موراکامی
ناشر:
نگاه
مترجم:
گیتا گرکانی
قیمت:
ناموجود
متاسفانه این کتاب موجود نیست
کافکا در ساحل

در رمان سوکورو تازاکی، جاز به‌عنوان یک زبان عاطفی عمل می‌کند که شخصیت‌ها از آن برای ابراز احساسات خود بهره می‌برند. سوکورو، در مواجهه با دنیای سرد و بی‌روحی که در آن زندگی می‌کند، با موسیقی جاز ارتباط برقرار می‌کند تا شکاف‌های درونی‌اش را پر کند و احساسات پیچیده‌ی خود را بهتر درک کند. جاز در این رمان به‌عنوان استعاره‌ای از آزادی و بی‌پروایی است، ویژگی‌هایی که سوکورو به‌شدت از آن‌ها محروم است. از‌طرفی، در جنگل نروژی، جاز مستقیماً با لحظات نوستالژیک و تراژیک زندگی شخصیت‌ها در ارتباط است و به یادآوری‌های دردناک و احساسات پیچیده‌ای می‌پردازد که در خلال موسیقی جاز تجلی می‌یابد. در اینجا، جاز موسیقی‌ای است که در دل زمان‌های گم‌شده و احساسات ناتمام حضور دارد و به ریتم روایت مرد ژاپنی کمک می‌کند.

سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش

به نظر می‌رسد برای موراکامی موسیقی تنها یک انتخاب زیبایی‌شناختی نیست، بلکه از‌طریق آن تمام روایت امکان بازتاب می‌یابد. موسیقی بر ساختار رمان‌های او، ریتم نثر و مسیر عاطفی شخصیت‌ها تأثیر می‌گذارد. موسیقی هم استعاره است و هم نیرویی هدایت‌کننده در آثار او که به تبیین تم‌های انزوا، تحول و تعالی می‌پردازد. موسیقی جاز در این رمان‌ها به‌عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط با دنیای ناآشکار درونی شخصیت‌ها عمل می‌کند و آن‌ها را در تلاش برای فهم عمیق‌تر خود یاری می‌دهد. گاهی این موسیقی به‌نوعی به فضای سوررئال رمان‌ها کمک می‌کند ــ یعنی جایی که واقعیت و توهم به هم می‌پیوندند. به عبارت دیگر، موسیقی جاز در دنیای موراکامی دستاویزی است برای شخصیت‌ها تا بتوانند بدون کلمات و بدون محدودیت‌های معمول احساسات خود را بروز دهند. نقش موسیقی جاز در این رمان‌ها به‌صورت تکی عمل نمی‌کند؛ جاز خود ‌به‌نوعی زبان زندگی و احساسات انسانی در دنیای پیچیده‌ی موراکامی تبدیل است. این موسیقی با قدرت خود در بازتاب احساسات ناتمام و غیرقابل‌بیان به فضای هر رمان ابعادی جدید می‌دهد و آن را به دنیای متفاوتی از امکان‌ها می‌برد. موسیقی جاز در اینجا فقط عنصری درونی نیست، بلکه نوعی کد فرهنگی و عاطفی است که در تار و پود داستان‌ها جریان دارد. 

ارتباط جاز و ادبیات

جاز، با طبیعت بداهه‌پرداز و شورشی خود، تفاوتی آشکار با موسیقی کلاسیک دارد و به همین دلیل اغلب در ادبیات برای تداعی تم‌های آزادی، خطر و شورش به کار می‌رود. دهه‌ی 1920 شاهد ظهور جاز در موسیقی و ادبیات بود، چرا‌که نویسندگانی مانند اف. اسکات فیتزجرالد در گتسبی بزرگ و لنگستون هیوز در شعرهای خود به ادغام ریتم‌ها و ارجاعات جاز در آثارشان پرداختند. جاز تبدیل به نمادی از مدرنیته و یأس دوران پس‌از جنگ شد که با تحولات فرهنگی آن زمان هم‌خوانی داشت.

در گتسبی بزرگ، جاز نمایانگر انرژی و افراط دوران دهه‌ی 1920 است و موسیقی در مقام زمینه‌ای برای مهمانی‌های تجملی گتسبی و زوال اخلاقی عصر عمل می‌کند. موسیقی در گتسبی بزرگ تنها صدای پس‌زمینه نیست، بلکه جزئی اساسی از روح رمان است که طنین انرژی بی‌وقفه جاز با سرخوردگی شخصیت‌ها هم‌زمان است. انرژی پرشتاب و پرهیاهوی جاز نمایانگر یأس شخصیت‌ها است که در جست‌وجوی لذت‌های مادی و شادی‌های سطحی هستند.

گتسبی بزرگ

با‌این‌حال، عصر جاز تنها محدود به فیتزجرالد نبود. در دهه‌های 1940 و 1950، نویسندگانی مانند جک کِروآک و ویلیام اس. باروز، از نسل بیت، به کشف تأثیرات آزادسازی جاز پرداختند و روح بداهه‌پرداز آن را در فرم‌های نوشتاری تجربی خود وارد کردند. کِروآک، در رمان در جاده از سبک نثر خود که به‌صورت بداهه و آزادانه بود استفاده کرد تا بازتابی از طبیعت بداهه‌پرداز جاز را به مخاطب ارائه دهد. ریتم‌های جاز تبدیل به یکی از ویژگی‌های اصلی جنبش بیت شدند و به نویسندگان کمک کردند تا رویکردهای جدیدی در زمینه ساختار، فرم و محتوا اتخاذ کنند.

جاز و هنرهای آزاد: رهایی از ساختارهای سنتی

موسیقی جاز به‌تدریج به یک زبان جهانی تبدیل شد. در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، جاز نه‌تنها در دنیای موسیقی که در ادبیات نیز حضوری پررنگ پیدا کرد و به‌عنوان یک ابزار روایی، فرهنگی و فلسفی در بسیاری از رمان‌ها و آثار ادبی ظهور کرد. رمان‌نویسان این دوره به‌واسطه‌ی جاز هم به بازتاب تحولات اجتماعی و سیاسی زمانه خود پرداختند و هم با بهره‌گیری از ساختار آزاد و بداهه‌گونه‌ی این موسیقی رویکردهای نوینی در داستان‌گویی و شخصیت‌پردازی ایجاد کردند.

موسیقی جاز ــ با ویژگی‌های برجسته‌ای چون بداهه‌نوازی، هم‌زمانی و تصادفی بودن ــ از همان ابتدا در دل دنیای هنرهای آزاد جای گرفت. در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، این ویژگی‌ها موجب شدند تا جاز به نمادی از رهایی، محدود نبودن و شکستن ساختارهای سنتی تبدیل شود. نویسندگان آن دوران، که بسیاری از آن‌ها تحت‌تأثیر تحولات اجتماعی و سیاسی جهانی قرار داشتند، جاز را به‌عنوان ابزاری برای شکستن قواعد ادبی و روایت‌های سنتی به کار بردند. بداهه‌سازی در جاز به‌نحوی معادل شکستن قواعد معمول روایت در ادبیات بود.

در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، موسیقی جاز در کنار این مسئله که در ادبیات به‌عنوان فرمی هنری شناخته می‌شد به ابزاری برای بیان‌های سیاسی و اجتماعی مبدا شد. جاز، که ریشه‌های آن در فرهنگ آفریقای آمریکایی و جوامع سیاه‌پوست بود، به‌تدریج به صدای اعتراضی علیه تبعیض نژادی و نابرابری‌های اجتماعی تبدیل شد. نویسندگان بسیاری از این ویژگی جاز بهره بردند تا به نقد جامعه و تضادهای آن بپردازند.

در این زمینه، مرد نامرئی اثر رالف الیسون یکی از نمونه‌های مهم است. این رمان، که به مشکلات و چالش‌های یک مرد سیاه‌پوست در آمریکای دهه‌ی ۱۹۳۰ می‌پردازد، جاز را نمادی از هویت سیاه‌پوستی و مقاومت در برابر سرکوب‌های اجتماعی قلمداد می‌کند. موسیقی جاز در این رمان به‌عنوان صدای اعتراض، آزادی و شکستن زنجیرهای اجتماعی عمل می‌کند. شخصیت‌های اصلی در رمان، که در جامعه‌ای پر از نژادپرستی زندگی می‌کنند، با موسیقی جاز ارتباط برقرار می‌کنند تا خود را از محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی که بر آنها تحمیل شده است، رها کنند.

جاز در مرد نامرئی به نیرویی معنوی و عصیانگر است که شخصیت‌ها از آن برای گریز از هویت‌های تحمیل‌شده و برای جست‌و‌جو و کشف هویت واقعی خود استفاده می‌کنند. این استفاده از جاز، به‌عنوان یک ابزار اعتراض و هویت‌سازی، در بسیاری از رمان‌های دیگر دهه‌های ۵۰ و ۶۰ میلادی نیز تکرار شد، به‌ویژه در آثاری که با موضوعات نژادپرستی و تبعیض اجتماعی در ارتباط بودند.

جاز و روایت مدرن: گسست از گذشته و جست‌وجو برای معنا

در نیمه‌ی دوم قرن بیستم، بسیاری از رمان‌ها به‌نوعی شکاف‌ها و گسست‌های جامعه‌ی مدرن را روایت می‌کردند. جاز با ویژگی‌های خود، که همچون یک زبان نو و مبتنی بر بداهه‌سازی و ابتکار بود، به یک زبان جدید برای بیان گسست‌های عاطفی و فرهنگی تبدیل شد. در رمان‌هایی که به چالش‌های مدرن و بحران‌های فردی می‌پرداختند، موسیقی جاز به ابزاری برای بیان این بی‌نظمی‌ها و جست‌وجوهای بی‌پایان تبدیل گردید.

یکی از برجسته‌ترین نمونه‌ها در این زمینه، رمان سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج اثر کورت ونگات است که در آن نویسنده از موسیقی جاز به‌عنوان یک استعاره برای زمان‌پریشی و بی‌نظمی درونی شخصیت‌ها استفاده می‌کند. در این رمان، که داستان آن به جنگ جهانی دوم و تأثیرات آن بر یک سرباز می‌پردازد، موسیقی جاز به‌عنوان یک یادآوری از گسست زمان و سرگردانی شخصیت‌ها عمل می‌کند. شخصیت اصلی، بیلی پیلگرام، که قادر به تجربه‌ی زمان به‌صورت غیرخطی است، در دنیای موسیقی جاز غرق می‌شود و این موسیقی به‌نوعی گواه بر بحران‌های درونی و بی‌قراری‌های اوست. این رابطه میان موسیقی جاز و بی‌نظمی زمان، خاصه در چارچوب روایت‌ غیرخطی، به یکی از ویژگی‌های شاخص رمان‌های مدرن تبدیل شد.

سلاخ خانه شماره پنج

جاز و تلاقی نسل‌ها: گسست و بازسازی هویت

در‌نهایت، موسیقی جاز در بسیاری از رمان‌های نیمه‌ی دوم قرن بیستم به‌عنوان یک پل میان نسل‌ها و یک ابزار برای بازسازی هویت عمل کرد. جاز نه‌تنها به‌عنوان صدای یک نسل که خواهان تغییر و آزادی بود که به‌عنوان یک ابزار برای یافتن هویت جدید و بازسازی روابط میان نسل‌ها و فرهنگ‌ها نیز به کار گرفته شد.

در آثار نویسندگانی همچون جان آپدایک و فیلیپ راث، جاز به‌عنوان صدای زندگی شهری و روابط پیچیده انسانی در دوران مدرن ظهور می‌کند. این نویسندگان از جاز به عنوان یک ابزار روایی استفاده کردند تا روابط پیچیده فردی و اجتماعی خود را در دنیای پست‌مدرن بیان کنند. در این رمان‌ها، جاز مترادفی برای ارتباطات انسانی و جست‌وجوهای فردی است که در دنیای مدرن و پیچیده معنا پیدا می‌کند.

در رمان‌های جان آپدایک، به‌خصوص در خرگوش فرار کن موسیقی جاز نمادی از فرار از محدودیت‌های اجتماعی و سرکوب‌های فردی است. شخصیت اصلی این اثر در جست‌وجوی هویت و معنا در دنیای مدرن و صنعتی آمریکاست. جاز به‌عنوان یک ژانر موسیقی، که بر‌اساس بداهه‌نوازی و آزادی شکل می‌گیرد، به روح بی‌ثبات و در جست‌وجوی هویت او اشاره دارد. در خرگوش فرار کن و دیگر رمان‌های آپدایک از جاز به‌عنوان ابزاری برای تصویر کردن بحران‌های روحی و فردی استفاده می‌کند.

در آثار فیلیپ راث، مانند زندگی بی‌دغدغه‌ی آمریکایی و ننگ بشری جاز نقشی مشابه ایفا می‌کند. در زندگی بی‌دغدغه‌ی آمریکایی، موسیقی جاز نماد دنیای متفاوت و تحولی است که شخصیت اصلی، سویید لووف، در آن زندگی می‌کند. جاز، با جذابیت‌های خود و حال‌و‌هوای بی‌پروایانه‌اش، از‌سویی به‌عنوان نمادی از آمریکا در دهه‌های پس‌از جنگ جهانی دوم عمل می‌کند و از‌سوی دیگر به‌عنوان ابزاری برای تبیین بحران هویت در این دوران. موسیقی جاز در آثار راث به‌ویژه در ارتباط با بحران‌های اجتماعی و نژادی به چشم می‌آید، جایی که جاز صدای آزادی و نافرمانی در برابر هنجارهای اجتماعی و نژادپرستی است.

ضربان قلب

موسیقی جاز در ادبیات نیمه‌ی دوم قرن بیستم، مانند ضربان یک قلب، به بسیاری داستان‌ها زندگی بخشید. در آثار نویسندگانی همچون موراکامی، آپدایک و راث موسیقی جاز چیزی فراتر از پس‌زمینه‌ای موسیقایی بود: یک زبان مستقل، آشنا با بی‌قراری و با پرسش‌های بی‌جواب. همان‌طور که جاز در لحظه شکل می‌گیرد و به بداهه‌نوازی می‌پردازد، نویسندگان این دوران از آن به‌عنوان ابزاری برای شکست ساختارها و کاوش در دنیای درونی شخصیت‌ها استفاده کردند. در دنیای ادبیات، جاز دیگر فقط یک ژانر موسیقی نیست، آن نشانه‌ای از آزادی و جست‌وجوی بی‌پایان است. جاز با ساختار آزاد و پر از تغییراتش هم‌زمان با لحظات بحران و تضاد در رمان‌ها هم‌سو می‌شود. نویسندگانی که در جست‌وجوی چیزی فراتر از روایت‌های سنتی بودند از جاز بهره می‌بردند تا فضایی پیچیده و روان‌شناختی ایجاد کنند که در آن شخصیت‌ها در میانه‌ی بی‌پایانگی‌های دنیای مدرن رها و آزاد شوند. به‌ویژه در آثار نویسندگان آمریکایی موسیقی جاز به ابزاری برای خلق فضای پویای روایت تبدیل می‌شود، جایی که ریتم و بداهه‌نوازی‌ گویای تغییرات اجتماعی، بحران‌های هویتی و پرسش‌های فلسفی‌اند. جاز در این آثار گویی نمی‌خواهد پیروی از هیچ چیزی کند جز دنیای درون شخصیت‌ها و دنیای بی‌ثبات و در حال تغییر پیرامون آن‌ها.

دیدگاه ها

کاربر مهمان ۱۴۰۴/۰۹/۲۵

بسیار مقاله زیبایی نوشتید آقا .

پدرام ۱۴۰۴/۰۹/۲۵

ممنون از شما که مطالعه کردید مطلب رو.

کاربر مهمان ۱۴۰۴/۰۹/۲۵

خیلی لذت بردیم از خوندن این مطلب.

کاربر مهمان ۱۴۰۴/۰۹/۲۶

کیف کردم از خواندن این نوشته. ممنون.

مطالب پیشنهادی

روایتگری در سایه‌ی زمان

روایتگری در سایه‌ی زمان

مصاحبه با هاروکی موراکامی، نویسنده‌ی سرشناس ژاپنی

«استعداد ممکن است موقتی باشد و کمتر کسی هم می‌تواند همه‌ی عمر نگهش دارد»

«استعداد ممکن است موقتی باشد و کمتر کسی هم می‌تواند همه‌ی عمر نگهش دارد»

بخشی از کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» اثر هاروکی موراکامی

رمانی جادویی از دل شرق

رمانی جادویی از دل شرق

مروری بر کتاب کافکا در کرانه نوشته‌ی هاروکی موراکامی

کتاب های پیشنهادی