یک فنجان چای مجموعه داستانهای کوتاهی از کاترین منسفیلد انگلیسی است که تمام عمر خود را وقف داستانهای کوتاه کرد؛ عمری مملوء از رنج و سختی که با نوشتنْ معنا میشد. نوشتن به شیوهای منحصربهفرد و بیهمتا که به او جایگاهی خاص و متفاوت از دیگر نویسندگان همعصرش میبخشید. داستانهای کوتاه منسفیلد چون صحنههایی برشخورده از یک زندگی معمولیاند، برگرفته از جزئیات محو روزمره و احساساتی که لحظهای به قلب هجوم میبرند و لحظهای دیگر به دست فراموشی سپرده میشوند. احساساتی که همواره مغلوب قدرت و منطق زندگی شدهاند؛ وجود دارند، اما نمایان نمیشوند. منسفیلد این احساساتِ خاموشِ لحظهای را از دل زندگی بیرون میکشد و مانند یک قطره رنگ به روی کاغذ میریزد. هر داستان به رنگی متفاوت است؛ رنگی زنده، خاص و جذاب.
یک فنجان چای | نشر ماهی
متاسفانه این کتاب موجود نیست
یک فنجان چای | نشر ماهی
داستان به مثابهی یک اثر هنری
قرن بیستم میلادی، قرن رمان بود. رمانی که همسو با جامعه، چهرهای مدرن به خود میگرفت و از دوران کلاسیک ویکتوریایی و ادواردیایی گذر میکرد. روایتْ دیگر بیانی مستقیم و واضح نداشت و از میان پیچوخمهای ذهن شخصیت داستان عبور میکرد و از طریق احساسات، افکار و روابط او نمایان میشد. رمان گرچه با نگرش و شیوهای نو ظهور یافته بود، اما همچنان بر پایهی درونمایهای روشن استوار بود؛ پایهای بنیادین که اساس داستان را شکل میداد و جدانشدنی مینمود.
کاترین منسفیلد با تغییر این شیوه در آثار خود، تحولی گسترده در ادبیات پدید آورد. او نه تنها به جای رمان، نوشتن داستانهای کوتاه را برگزید، بلکه درونمایه را نیز از داستانهای خود حذف نمود. «او شگردهای بدیعی در داستانهایش به کار میبرد: شروع بیمقدمه و ناگهانی داستان و پایان باز آن، بیآنکه نتیجه گیریای از داستان شده باشد؛ کمکردن اهمیت پیرنگ و پرداختن به جزئیات؛ تمرکز بر دنیای درونی شخصیتها به جای حوادث بیرونی و درآمیختن فضای داستان با احساسات، چنانکه پس از خواندن داستان حالوهوای احساسی آن بیش از هر چیز دیگری در ذهن خواننده رسوب میکند.»[1]
منسفیلد با چنان توجه بیحدوحصری به جزئیات میپرداخت که گویی داستان را از فرم زبانی خارج و به یک اثر هنری مصور تبدیل میکرد. اثری چون تابلوهای نقاشی ونگوگ که همیشه الهامبخش او در نوشتن بودند. تابلوها احساس آزادی را در او برمیانگیختند و او میخواست همین حس را با نوشتن بیافریند و این گونه بود که خود را از تمام قیدوبندهای نوشتن رها کرد. او هرچه بیشتر از سبک کلاسیک فاصله گرفت و در مسیر تازهای از نویسندگی قدم گذاشت.
برای نوشتن از انواع ادبی و هنری الهام میگرفت: شعر، موسیقی، نقاشی و حتی جزئیات یک بنای تاریخی. همه را با هم میآمیخت و به داستانی کوتاه تبدیل میکرد. واژهها را چون نتهای موسیقی در کنار یکدیگر قرار میداد و آوای هر جلمه را در تناسب با جملهی پیشین انتخاب میکرد. هر پاراگراف دارای اوج و فرودی خاص و آهنگین بود. هر کلمه جایگاهی مشخص و تغییرناپذیر داشت. منسفیلد هر یک را با چنان دقت و حساسیتی برمیگزید که با حذف یکی از آنها، تمام بنای داستان در هم میشکست.
منسفیلد معتقد بود که توضیحات پیچیده، دیالوگهای طولانی، مقدمات و نتیجهگیریهای غیرضروری جایی در داستان کوتاه ندارند. مستقیم قلب قصه را مورد هدف قرار میداد و آن احساسات فروخورده، نومیدی پنهان و سرمای دورنی حاصل از انزوا و تنهایی را آشکار میکرد. احساساتی که خود نیز در تمام طول زندگی، سنگینیاش را به دوش کشیده بود و سعی داشت با نوشتن اندکی از وزن آنها را بکاهد.
سرآغاز زندگی و نوشتن
سبک منحصربهفرد منسفیلد در داستاننویسی ریشه در زندگی خاص او داشت. گویی شخصیت او درون داستانهایش رسوخ کرده و در هر کدام وجههای متفاوت از او میدرخشد. درخششی گاه پرنور و گاه محو و کمرنگ. «وقتی داستانهای کاترین منسفیلد را همانطور که هستند در نظر میگیریم، درمییابیم که او چه استفادهی ناب و گاه درخشانی از شخص خود کرده است. بیریشه، منزوی، زاهد، موذی، شیفته و دلباختهی بیحد و حصر؟ منسفیلد داستانهایی نوشته است به شفافیت شیشه. خودش در انزوا زندگی میکرد، پس در پی توصیف افکار و احساسات آدمهای تنها بود.»[2]
کاترین منسفیلد در پاییز سال ۱۸۸۸، در کشور نیوزیلند به دنیا آمد. اجدادش غالباً اهل بریتانیا و برخی فرانسویتبار بودند. پدر و مادرش اما در استرالیا زاده شده و در دوران کودکی به نیوزلند مهاجرت کرده بودند. منسفیلد فرزند میانی خانواده بود و با وجود داشتن چهار خواهر و برادر، اکثر اوقات کودکیاش را در تنهایی و انزوا به سر میبرد. علاقهاش به نوشتن در همین دوران تنهایی شکل گرفت. علاقهای که بهسرعت در او رشد کرد و ریشه دواند و سبب شد تا در نهسالگی نخستین جایزهاش را در مدرسه برای نوشتن انشایی به نام «سفر در دریا» دریافت کند.
نویسندگی به پررنگترین بخش زندگی کاترین تبدیل شده بود. مدام از روزها و احساساتش در دفترچهی خاطرات خود مینوشت. از اتفاقاتی که بعدها الهامبخش داستانهای کوتاهش شدند و حال مهمترین منبع شناخت او به شمار میروند. او بهسرعت در این مسیر گام برمیداشت و پیشرفت میکرد. داستانهایش در مجلهی دبیرستان دخترانهی ولینگتون، پایتخت نیوزلند، به چاپ میرسید و سرانجام در دوازدهسالگی موفق شد نخستین داستان رسمیاش با عنوان «دوست کوچک او» را در مجلهی نیوزلند گرافیک و ژورنال بانوان به چاپ برساند.
منسفیلد پانزدهساله بود که همراه با دو خواهر بزرگترش برای تحصیل در کالج کوئینز برای نخستین بار راهی انگلستان شد؛ سفری که برای همیشه زندگی او را درگرگون کرد. زندگی در محیط شلوغ و پرهیجان لندن تجربهای متفاوت و تا پیش از آن برایش بیگانه بود. نوشتن را جدیتر از گذشته دنبال میکرد و این بار برای روزنامهی کالج مینوشت. روزنامهای که بعدها خود بهعنوان سردبیر در آن مشغول به کار شد. در طی این دوره با آثار سمبولیستهای فرانسوی آشنا شد و همچنین علاقهی بسیاری به نویسندهی مشهور ایرلندی، اسکار وایلد، پیدا کرد. دوران تحصیل برای کاترین تنها در انگلستان خلاصه نمیشد؛ او به سایر کشورهای اروپایی سفر میکرد و حتی مدتی در آلمان و بلژیک ساکن شد.
سرانجام مدتی پس از پایان تحصیلش در کالج، به نیوزلند بازگشت و بهعنوان نویسنده مشغول به کار شد. به سبکهای گوناگون مینوشت و در دنیای اعجابانگیز ادبیات ماجراجویی میکرد. برای مجلهای معتبر در ملبرن استرالیا کار میکرد و نوشتههایش را برای نخستین بار با نام واقعی خودش منتشر میشد. با این وجود زندگی برایش از همیشه سختتر مینمود. پس از چندین سال زندگی در لندنِ پرهیاهو، نیوزلند بیش از حد ساکت، خستهکننده و ایستا به نظر میرسید. بنابراین بار دیگر تصمیم به مهاجرت گرفت. در نوزدهسالگی زادگاهش را برای همیشه ترک کرد و به لندن رفت؛ شهری که تا زمان مرگ میزبان او بود.
لحظهی حقیقت
در طول پانزده سالی که منسفیلد در لندن گذراند، پیش از هجوم بیرحمانهی مرگ، زندگی چهرهی حقیقی خود را بر او آشکار کرد؛ چهرهای همزمان زشت و زیبا، اما مسحورکننده. گرمای مطبوع عشق، هیجان نوشتن، سردی روزهای جنگ جهانی اول، طعم تلخ از دست دادن و رنج بیماری هر کدام اثری عمیق بر قلب و روح او به جا گذاشتند؛ آثاری که در دستان او تبدیل به کلمه میشدند.
دومین داستان کتاب یک فنجان چای به نام «کودکی که خسته شد» ازجمله داستانهایی است که از دل رنجهای کاترین زاده شده؛ داستانی تلخ که پس از پایان دردناک دوران بارداریاش نوشت. در همان سالهای نخست مهاجرت عاشق شد و با یک معلم آواز ازدواج کرد. ازدواجی ناگهانی که خانوادهاش را بهتزده و خشمگین کرد و سبب شد مادرش نام او را از وصیتنامهاش حذف کند و سرآغاز رخدادهای ناخوشایند زندگی او شود.
زندگی اما همچنان با همان سرعت سابق جریان داشت و نوشتن نیز به همان شکل. اولین مجموعه از داستانهای منسفیلد اندکی بعد، در سال ۱۹۱۱ به چاپ رسید. مجموعهای متشکل از دوازده داستان که پیش از آن در یکی از بحثانگیزترین نشریات لندن به نام عصر نوین[3] منتشر شده بود. این مجموعه با نام در یک پانسوین آلمانی مورد تحسین منتقدان گرفت و «فرا برشنماخر به عروسی میرود» بهعنوان بهترین داستان آن شناخته شد؛ قصهای که نام آن در صدر فهرست یک فنجان چای دیده میشود.
«[داستان] تصویری واقعبینانه، هرچند هولناک، از زندگی مشترک ارائه میدهد. لحن داستانهای این مجموعه طنزآمیز است و در آنها آلمانیها مردمانی دهاتی، زمخت، بیفرهنگ، متفرعن و نژادپرست نشان داده شدهاند. به خاطر جو ضدآلمانی زمانه، استقبال خوانندگان از این مجموعه خوب بود، اما نه سال بعد کاترین منسفیلد حاضر به چاپ مجدد این داستانها نشد.»[4]
منسفیلد پس از آشنایی با گروهی از روشنفکران لهستانی، با بزرگترین الگوی زندگی خود، چخوف، آشنا شد. چخوف و به دنبال او روسیه، تأثیری شگرف بر نوع نگرش و سبک نویسندگی او گذاشت. به گونهای که بعدها منتقدان دربارهی آثار منسفیلد اینگونه نوشتند: «هنوز یک صفحه از کتاب کاترین منسفیلد را نخواندهای که به خودت میگویی: چخوف. ولی هنوز دو صفحه را تمام نکردهای که چخوف از یادت میرود.»[5]
در میان داستانهای منسفیلد، «مگس» که از داستانهای این مجموعه نیز هست، بهعنوان همترازترین اثر او با آثار چخوف شناخته میشود. داستانی که برگرفته از روزهای تلخ جنگ و زخم عمیقی است که بر روح باقی میگذارد. زخمی که منسفیلد هم از آن مصون نماند. تمام سالهای جنگ جهانی اول را در انگلستان به سر برد و شاهد فجایع جبرانناپذیری بود که جنگ بر جامعه تحمیل میکرد. طعم تلخ رنج و سختی و محرومیت را با تمام وجود چشید و سرآخر با از دست دادن برادر کوچکش در جبههی فرانسه، نهایت اندوه را تجربه کرد. تجربهای حزنانگیز که برای همیشه نگاه او را نسبت به زندگی و نوشتن دگرگون ساخت.
«از این پس تنها میخواهم دربارهی خاطرات دوران کودکی در سرزمین مادریام بنویسم و به این ترتیب دِین خود را به این سرزمین زیبا و به برادر ازدسترفتهام ادا کنم.»[6] اینها جملاتی است که کاترین در آن دوران در دفتر خاطرات خود نوشته است. دورانی تاریک که دچار افسردگی شدید بود، اما با وجود توصیهی پزشکان بر گذراندن دورهای در آسایشگاه روانی، ترجیح میداد زندگی را به روال سابق خود پیش ببرد و به نوشتن ادامه دهد.
«در خلیج» که یکی از بلندترین داستانهای منسفیلد به شمار میرود، حاصل این دوران است. داستانی که بهعنوان یکی از شاهکارهای معاصر شناخته میشود. داستانِ آدمها، آدمهایی که گرد هم آمدهاند و یک اجتماع تشکیل دادهاند و با توجه به جایگاهشان در این اجتماع معنی میشوند. منسفیلد دست خواننده را در دست میگیرد و با خود به عمق زندگی آنها میبرد؛ جایی که میتوانیم درون و بیرون هر یک را ببینیم، چنانکه حتی خودشان نیز قادر به اینگونه دیدن خود نیستند.
کاترین در اغلب داستانهای خود از همین روش پیروی میکند. داستانهای «خانهی عروسکی»، «یک فنجان چای»، «درس آواز» و بسیاری دیگر که در این مجموعه و همچنین مجموعهی گاردن پارتی جمعآوری شدهاند، بر آشکار کردن حقیقت تأکید دارد. حقیقت درونی انسانها که در هر نگاه، کلمه و حرکتشان نهفته و پنهان مانده است. او حقیتت را آشکار میسازد، اما برخلاف دیگر نویسندگان به تجزیه و تحلیل آن نمیپردازد؛ بلکه چون پرندهای رهایش میکند تا آزادانه در خیال خواننده به پرواز درآید.
نیویورک تایمز در فوریهی سال ۱۹۲۳، پس از مرگ زودهنگام کاترین منسفیلد در اثر بیماری اینچنین نوشت: «کاترین منسفیلد بزرگترین نمایندهی داستان کوتاه است که انگلستان تاکنون به جهان عرضه داشته... اگر او تنها ده سال بیشتر زنده میماند، نامش در تاریخ ادبیات در کنار جورج الیوت و شارلوت برونته قرار میگرفت.»[7]
منسفیلد در عمرِ کوتاهِ سیوچهارسالهاش به داستان کوتاه جانی دوباره بخشید و آن را بار دیگر از نو احیا کرد. داستانهای او گرچه در نگاه نخست، آشفته و بیپروا به نظر میرسند، اما با نگاهی عمیقتر میتوان نبوغ و مهارت او را در پرده برداشتن از واقعیتهای پنهان زندگی دریافت. «زندگی» درست به همان شکلی که جریان دارد، عنصر بنیادین تمام داستانهای اوست؛ لحظهای، غافلگیرکننده، زیبا و دردناک.
منابع: منسفیلد، کاترین. 1395، یک فنجان چای، ترجمهی نرگس انتخابی، تهران: نشر ماهی
[1]- منسفیلد، ۱۳۹۵: ۷
[2]- همان، 184
[3]- new age
[4]- منسفیلد، ۱۳۹۵: ۱۰
[5]- همان، 13
[6]- همان، 11
[7]- همان، 7

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.