آیین رهایی

بررسی کتاب پیاده‌روی و سکوت در زمانه‌ی هیاهو نوشته‌ی ارلینگ کاگه

عاطفه طهماسیان

سه شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱

ارلینگ کاگه نویسنده کتاب پیاده روی و سکوت در زمانه هیاهو

گم شده‌ایم. میان ازدحام، اضطراب و آشوب زندگی مدرن گم‌ شده‌ایم. در کلان‌شهرها زندگی می‌کنیم، تمام روز میان ساختمان‌های بلندبالا جابه‌جا می‌شویم و دقایقمان گره خورده است به صداهای بی‌پایان. همه‌چیز از جنس بتون، آهن، سنگ؛ خالی حس، خالی از آرامش.

در این زمانه‌ی هیاهو کجا می‌تواند به جرعه‌ای آرامش و سکون دست یافت؟ چگونه می‌توانیم به خودمان فرصتی برای خلوت کردن بدهیم؟ چطور به خودمان، به آن منِ درونی نزدیک‌تر شویم؟ کتاب پیاده‌روی و سکوت در زمانه‌ی هیاهو کوششی صمیمانه برای پاسخ‌گویی به این پرسش‌هاست.

مقدماتی درباره‌ی کتاب پیاده‌روی و سکوت در زمانه‌ی هیاهو

پیاده‌روی؛ و سکوت در زمانه‌ی هیاهو درحقیقت ادغامی از دو کتابِ ارلینگ کاگه است[1] که ارتباط موضوعی نزدیکی با یکدیگر دارند. شادی نیک‌رفعت این دو اثر را در قالب یک کتاب ترجمه کرده و نشر گمان آن را در مجموعه‌ی «خرد و حکمت زندگی»[2] خود جای داده است. در مقدمه‌ی کتاب درباره‌ی هدف این مجموعه می‌خوانیم: «کتاب‌های این مجموعه  فلسفه را ساده نمی‌کنند بلکه از ابهتِ هراس‌آورِ فلسفه می‌کاهند. پیشنهادهایی هستند برای"تفکر"، دعوت به اندیشیدن در زندگی روزمره و تأمل در مسائلی که هرروزه با آن مواجهیم، اندیشیدن به غایت و معنای زیستن، لذات دنیا، تنهایی، عشق، دوستی و غیره. می‌خواهیم کتاب‌ها نقطه‌ی عزیمتی باشند برای فکر کردن به پرسش‌های ازلی ابدیِ انسانی و همچنین تعمق در خموشی‌ها و مصائبِ انسانی که در این گوشه‌ی جهان و در این تاریخ پدیدار شده است.»[3] و همچنین «کتاب‌های این مجموعه نسخه نمی‌پیچند و سیاهه‌ای از اعمال نیک و بد پیش روی شما نمی‌گذارند؛ بلکه می‌خواند به فهم بهتر زندگی و پرسش‌ها و تجربه‌هایمان کمک کنند؛ چراغی بیفروزند تا در این اتاق تاریک زندگی و در لحظات دشوار، درکمان از پرسش‌های بی‌پایان انسانی روشن‌تر شود؛ بدانیم فیلسوفان و حکیمان جهان به این پرسش‌ها چطور فکر کرده‌اند؛ تا با فهم دقیق‌تر و دید بازتر در زندگی‌مان تصمیم بگیریم؛ مسئولیت تصمیممان را شجاعانه برعهده بگیریم و با عواقب تصمیم‌هایمان آگاهانه روبرو شویم.»[4]

مجموعه جستارهایی از تأملات و تجربیات نویسنده درباره‌ی "سکوت" و "پیاده‌روی" ساختار کتاب را شکل داده است. ارلینک کاگه کوشیده است در این جستارها فرصت‌های کوچک، ساده و دردسترسی را که برای عمیق و غنی‌تر کردن زندگی‌مان در اختیار داریم، یادآور شود.

بخش اول: موهبتی به نام سکوت

کتاب با سوالی تأمل‌برانگیز شروع می‌شود: سکوت چه جایگاهی در زندگی انسان امروز دارد؟ و با سوالی مهم‌تر ادامه می‌یابد: اهمیت سکوت در چیست؟ یا به بیان بهتر، چرا به سکوت نیاز داریم؟ به نظر می‌رسد سال‌هاست که انسان مدرن دوستی با سکوت و لذت بردن از آن را را فراموش کرده است؛ گاه به‌اجبار و گاه نیز خودخواسته. بی‌صدایی محدود شده است به لحظات اندوه، انزوا و رنجش. برای انبساط خاطر، برای آن‌که احساس شادمانی کنیم به فعالیت‌های هیجان‌انگیز و پرسروصدا پناه می‌بریم؛ اما آیا در تنهایی و سکوت نمی‌توان شادمان بود؟ پاسخ نویسنده مثبت است. او به‌عنوان یک ستایشگر سکوت معتقد است این موهبت بزرگ خصوصاً اگر داوطلبانه به سراغش برویم، راهکاری بکر و بی‌نظیر است برای خودآگاهی. کاگه می‌گوید بی‌میلی ما به تنهایی و سکوت نیز نهایتاً ریشه در همین مسئله دارد؛ ترسِ از روبه‌رو شدن با خودِ واقعی‌مان.

ما از خودمان می‌ترسیم. از بهتر شناختن خودمان واهمه داریم، چراکه اگر اعماق وجودمان را بکاویم، ممکن است با حقایقِ غریبی درباره‌ی خود مواجه شویم. از همین روست که در تنهایی و سکوت معذب می‌شویم و به صداها پناه می‌بریم. به‌محض این‌که وارد خانه می‌شویم، تلویزیون را روشن می‌کنیم، وقتی تنها می‌شویم صدای موزیک را بالا می‌بریم و طاقت یک ساعت دور شدن از تلفن‌های همراهمان را نداریم. از سکوت می‌گریزیم مبادا ما را به عمیق شدن در خودمان دعوت کند. با همه هستیم، جز خودمان. ما گره خورده‌ایم به هویتی که برآمده از صداست، برآمده از هیاهو. شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دنیای مدرن دائماً ما را به "در معرضِ دید بودن" فرامی‌خوانند و این‌چنین است که در وضعیتِ متضادِ سکوت قرار می‌گیریم. پیشنهاد ارلینگ کاگه این است: چطور است گاهی در سکوت باشیم، در سکوت بمانیم و با سکوت گفت‌وگو کنیم؟ چطور است آرام بمانیم تا هیاهو‌ی سکوت را بشنویم؟ شاید بد نباشد گاهی رها شویم، کاملاً رها.

سکوت و ملال

سکوت ممکن است در وهله‌ی اول کمی ملال‌انگیز به نظر رسد. ممکن است همه‌چیز را ساکن و بی‌روح احساس کنیم. عادت کرده‌ایم خودمان را به کاری مشغول کنیم و "هیچ کاری نکردن" می‌تواند برایمان وضعیت غریبی باشد. آرام‌آرام معنا و عمق این لحظات را درک خواهیم کرد. سکوت می‌تواند فرصتی باشد برای شناخت بهتر خودمان، برای درک وضعیتمان در زندگی، این‌که چه می‌کنیم و چه می‌خواهیم. امکانی است برای دریافت نوعی بصیرت که ما را به هستی پیوند می‌زند. مراقبه‌ای است توأم با آرامش، نه ملال. در سکوت است که بسیاری از امور نمایان می‌شوند. کاگه برای توضیح مکاشفه‌ای که در سکوت رخ می‌دهد، از تجربه‌ی سفرش به قطب جنوب کمک می‌گیرد. « آخرش، در آن انزوای محض، یکهو متوجه شدم هیچ چیزی در آن‌جا کاملاً صاف و یکدست نیست. برف و یخ ترکیب‌های انتزاعی ریزودرشتی شکل داده بود. آن سپیدیِ یکپارچه حالا به شکل سایه‌روشن‌های بی‌شماری از سفیدی درآمده بود. در دامنِ برف ته‌رنگی از آبی به چشم می‌دیدی، کمی به سرخی، سبزی و اندکی به صورتی می‌زد. انگار چشم‌انداز پیش‌ رو در امتداد مسیر مدام در حال تغییر بود، اما اشتباه می‌کردم. فضای اطرافم همان‌طور مانده بود. من بودم که عوض می‌شدم. [...] هربار که محض استراحت لَختی توقف می‌کردم، اگر بادی نمی‌وزید، هیاهوی سکوت را می‌شنیدم. وقتی باد نمی‌زید، حتی برف هم انگار غرقِ سکوت می‌شود. بیشتر و بیشتر این دنیا و پیوندم با آن را درک می‌کردم. نه به ملال دچار شدم نه به حواس‌پرتی. با عقاید و افکارم خلوت کرده بودم. آینده در نظرم رنگ باخته بود و گذشته هم هیچ اهمیتی نداشت. به معنا‌ی واقعی، در زندگی‌ام حیّ‌وحاضر بودم.»[5]

عصر انقراض سکوت

پیش‌تر هم بیان شد که سکوت جایگاهش را در عصر کنونی از دست داده است و رسانه‌های اجتماعی نقش تعیین‌کننده‌ای در تشدید آن داشته‌اند. نویسنده به دو ویژگی اساسی شبکه‌های مجازی اشاره می‌کند که ما را در درک بهتر موضوع یاری خواهد کرد. او معتقد است این رسانه‌ها از اساس با هدف ایجاد وابستگی در مصرف‌کنندگان خود طراحی شده‌اند. به معنای دقیق‌تر «هدف مدل اصلیِ کسب‌وکار در توییتر و شبکه‌های اجتماعی مشابه، ایجاد نیاز به استفاده از اَپ در آدم‌هاست، تا بعد همان اپ بیاید آن نیاز را مرتفع کند، البته فقط موقتاً.»[6] این رسانه‌ها با تکیه بر دو ویژگی در مکانیزم ذهنی ما موجب می‌شوند مهار زندگی از دستمان خارج شود؛ چرخه‌ی دوپامین و FOMO[7].

دوپامین انتقال‌دهنده‌ی سیگنال‌های مغزی است و در دریافت ذهن ما از احساساتی چون "لذت" و "رضایت" نقش مهمی دارد. دوپامین مکانیزمی دَوَرانی دارد یعنی «حتی اگر به هرآنچه آرزویش را داشتید برسید، باز هم این فرایند را ادامه می‌دهید. و باز همان چرخه‌ی دوپامین. این‌که به چیزی فکر کنیم، در پی‌اش برویم و مدام دور خود بچرخیم برایمان راضی‌کننده‌تر است تا این‌که بخواهیم صرفاً قدردان داشته‌ها و دستاوردهایمان باشیم»[8] و این دقیقاً همان چیزی است که ساختار این رسانه‌ها هدف گرفته است. اسکرول‌های بی‌پایانتان را به یاد بیاورید، دوپامین است که دارد کارش را موبه‌مو انجام می‌دهد.

FOMO یا «ترس غافل ماندن از چیزی» نیز محرک دیگری است که ما را به استفاده‌ی مداوم از فضای مجازی وامی‌دارد. درحالی که تقریباً همه‌روزه همان محتواهای تکرارشونده را در آن‌ها می‌بینیم، باز هم دنبال‌کننده‌ی ثابتشان هستیم، چراکه گمان می‌کنیم ممکن است چیز مهمی را از دست بدهیم. گمانی که چندان با واقعیت مطابقت ندارد. اَپ‌ها همه‌چیز را در سطح نگه می‌دارند؛ اقیانوسی هستند با عمقی بسیار اندک. و نهایتاً به نظر می‌رسد شبکه‌های مجازی هرچیزی که برای ما به همراه داشته باشند، خشنودی را نصیبمان نمی‌کنند. اما «سکوت یک جورهایی نقطه‌ی مقابل تمام این‌هاست. رفتن به ذات و درون کارهایی است که می‌کنیم. تجربه کردن است به جای فکر کردن. هر لحظه را تا آخرین حد دریافتن است. این‌که برای آدم‌ها و چیزهای دیگر زندگی نکنیم. از دنیا فاصله بگیریم. به وقتِ دویدن، غذا پختن، مطالعه، گپ‌وگفت، کار، ایده‌پردازی، خواندن یا رقصیدن برای خود سکوت بسازیم.»[9]

چگونه می‌توان به سکوتِ شادی‌بخش دست یافت؟

ارلینگ کاگه انسان جالبی است. او برای دستیابی به سکوت و آرامش به سراغ تجربه‌های عجیب‌وغریبی رفته است مثل سفر به قطب جنوب، اقیانوس آرام و... . حاصل این تجارب همان نگرش حِکمی‌اش نسبت به سکوت است. توصیه‌های او بسیار مفید و کاربردی هستند. چه کسی می‌تواند زیبایی‌ها و مزایای سفر به طبیعت، تماشای آسمان و بهره‌مندی از مواهب آفرینش‌های هنری را انکار کند؟ او ما را به ماجراجویی دعوت می‌کند، به حرکت به سوی تنهایی، سکوت و آرامش. «طبیعت در هیئت سکوت با من سخن می‌‌گفت. هرچه بی صداتر بودم، بیشتر می‌شنیدم.»[10] باید به سکوت گوش فرادهی تا برایت آرامش، شادی و رضایت به همراه آورد و این تنها زمانی محقق می‌شود که به خود فرصت دهی، در لحظه ابدیت را زندگی کنی. «مهم است بتوانید هرازگاهی گوشی‌های خود را خاموش کنید؛ بنشینید؛ هیچ نگویید؛ چشمانتان را ببندید؛ چند بار نفس عمیق بکشید و سعی کنید به چیزی بیندیشید غیر از آنچه معمولا به آن فکر می‌کنید.»[11] گاهی بهترین کار این است که هیچ کاری نکنیم و فقط برای دقایقی آرام بگیریم. این است آیینِ رهایی.

سکوت بیرونی، سکوت درونی

از سکوتِ بیرونی بسیار گفتیم، همان‌طور که کاگه می‌گوید؛ اما از جایی به بعد، زمانی‌که آماده‌ی دریافت مفاهیم عمیق‌تری می‌شویم، او از سکوتِ درونی می‌گوید. اساساً او معتقد است سکوت درحقیقت امری درونی است. نمی‌توانیم صبر کنیم تا سکوتی مطلق در پیرامونمان برقرار شود، انتظاری است بیهوده. در جهانی زندگی می‌کنیم که هویتش را از صداها می‌گیرد، بنابراین منتظر سکوت ماندن عقلانی به نظر نمی‌رسد. از طرفی ایجاد شرایطی برای قرار گرفتن در محیط‌های به‌خصوصی برای مراقبه و سکوت نیز ممکن است دشوار و دور از دسترس باشد. این‌جاست که می‌توان سکوت را درونی کرد. «نیازی نیست دوره‌های سکوت و آرامش بگذرانیم تا بتوانیم راحت درنگ کنیم و آرام و قرار بگیریم. سکوت هرزمان و هرجایی دست‌یافتنی‌ست. خیلی به شما نزدیک است. من همان‌طور که از پله‌ها بالا می‌روم، غذا آماده می‌کنم یا فقط به نفس کشیدنم فکر می‌کنم هم می‌توانم برای خودم سکوت بسازم. مسلماً ما همه متعلق به یک اقلیمیم، اما آن توانمندیِ بالقوه برای این‌که هریک جزیره‌ای برای خود باشید، همیشه با شماست.»[12] «من برای کشف سکوت چاره‌ای نداشتم جز این‌که پاهایم را برای رفتن به دوردست‌ها به کار بیندازم. اما حالا می‌دانم سکوت همه‌جا دست‌یافتنی‌ست. باید قطب جنوبِ خودتان را پیدا کنید.»[13]

بخش دوم: پیاده‌روی

در بخش دوم کتاب، ارلنیگ کاگه درباره‌ی نگرشی که نسبت به پیاده‌روی دارد، می‌نویسد. برای او پیاده‌روی هم مانند سکوت، راهی است برای اکتشاف، اندیشیدن و خودآگاهی. درحقیقت او قائل بر وجود پیوندی عمیق میان سکوت و پیاده‌روی است. «پیاده‌روی‌هایم با هم فرق داشته‌اند. اما وقتی برمی‌گردم نگاه می‌کنم، در همه‌شان سکوتی درونی می‌بینم. پیاده‌روی و سکوت از آنِ هم‌اند. سکوت همان‌قدر انتزاعی است که پیاده روی ملموس.»[14]

اما چه ارتباطی میان ما و راه رفتن وجود دارد؟ برای پاسخ به این سوال، باید به گذشته‌های دور بازگردیم؛ گذشته‌های خیلی دور. به‌واقع اگر دقیق‌تر _از همان‌جایی که کاگه مسئله را می‌بیند_ بنگریم، تاریخ ما به راه رفتن گره خورده است؛ همین امر ساده اما حیاتی. «هوموساپیَن‌ها همیشه‌ی خدا راه رفته‌اند. تاریخ نوع بشر، از همان هفتادهزار سال قبل که از آفریقای شرقی رهسپار سرزمین‌های دیگر شدند، با دوپایی تعریف شده است. راه رفتن روی دو پا سنگ‌بنایِ وجود امروز ماست.»[15]

 اگر با این کتاب همراه شویم، پیاده‌روی برایمان تنها انتقال از نقطه‌ای به نقطه‌ی دیگر نخواهد بود. راه رفتن فلسفه پیدا می‌کند، بُعد پیدا می‌کند و طریقه‌ای معنوی می‌شود برای کسب آرامش روحی، خودشناسی و خودسازی. امیدی می‌شود تا در گوشه‌ای از این جهان پهناور، در خیابانی قدم بزنیم و برای دقایقی هم که شده، فقط متعلق به خودمان باشیم. وقتی با تمام وجود به احساس پاهایمان اعتماد می‌کنیم و می‌گذاریم آن‌ها مسیر را انتخاب کنند و ما را تا دوردست‌های بعید ببرند، یکباره همه‌چیز بی‌اهمیت می‌شود؛ فارغ از غوغا‌ی جهان. این‌جاست که همه‌چیز بسط پیدا می‌کند، زمان و مکان گسترش می‌یابند و فرصتی مهیا می‌شود برای تماشای کودکی که می‌خندد، گنجشکی که از شاخه می‌پرد، پروانه‌ای که از کنارمان عبور می‌کند، رنگین‌کمانی که بالای سرمان نقش می‌بندد و درختی که شکوهمندانه از هزار‌ه‌ها ایستادگی با ما سخن می‌گوید؛ و این است زندگی، این است فرصتِ لمسِ زندگی. پیاده‌روی باعث می‌شود در جهان باشیم و خودمان را به‌عنوان بخشی از آن حس کنیم. پیاده روی عمیق شدن در لحظه است، در "اکنون" که تنها داشته‌ی قطعی‌مان است و از این روست که کاگه آن را تجربه‌ای معنوی می‌داند. «گاه پیاده‌روی‌های کوتاه کرده‌ام، گاه طولانی. از روستا به شهر رفته‌ام. در روشنای روز یا شبانه قدم زده‌ام. از پیش عشاق به سوی دوستان. در دل جنگل و بر فراز کوه‌ها راه رفته‌ام، در امتداد دشت‌های پوشیده از برف و در اعماق پارک‌های جنگلی. به وقت ملال، به وقت شادی، پیاده رفته‌ام و کوشیده‌ام از مشکلات بگریزم. وقتی دردمند بوده‌ام، وقتی شاد بوده‌ام. مهم نیست کجا رفتم و چرا رفتم. فقط رفتم و رفتم. به معنای واقعی در گوشه‌گوشه‌ی دنیا راه رفته‌ام. [...] وقتی راه می‌روم می‌شوم محور زندگیِ خودم و کمی که می‌گذرد، خودم را هم کاملاً از یاد می‌برم.»[16]


[1]-  اسامی دو کتاب عبارت‌اند از Walking ONE STEP AT A TIME و  SILENCE IN THE AGE OF NOISE

[2]- مجموعه‌ی خرد و حکمت زندگی شامل کتاب‌هایی است با موضوع فلسفه و زندگی. کتاب‌هایی که می‌کوشند فلسفه را در زندگی روزمره کاربردی کنند و آن را به مثابه‌ی هنری برای زندگی کردن ارائه دهند.

[3]- کاگه، ارلینگ،  پیاده‌روی و سکوت در زمانه‌ی هیاهو، ترجمه‌ی شادی نیک‌رفعت، تهران، گمان، 1398، صفحه‌ی 7

[4]- همان، 9

[5]- همان، 22-23

[6]- همان، 47

[7]- Fear Of Missing Out

[8] - کاگه، 1398: 46

[9]- همان، 48

[10]- همان، 23

[11]- همان، 65- 66

[12]- همان، 66

[13]- همان، 102

[14]- همان، 114

[15]- همان، 113

[16]- همان، 114- 116

دیدگاه ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

چرا زندگی بهتری نمی‌سازیم؟

چرا زندگی بهتری نمی‌سازیم؟

مروری بر کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید نوشته‌ی جفری یانگ و جنت کلوسکو

ماجراجویی در سفر زندگی

ماجراجویی در سفر زندگی

مروری بر کتاب پسرک، موش‌ کور، روباه و اسب نوشته‌ی چارلی مکسی

خوشبخت شوید! این یک دستور است

خوشبخت شوید! این یک دستور است

مروری بر کتاب فرضیه‌ی خوشبختی نوشته‌ی جاناتان هایت

کتاب های پیشنهادی