
الیور ساکس[1]، (زادهی 9 ژوئیه 1933، لندن، انگلستان – درگذشته در 30 اوت 2015، نیویورک، نیویورک، ایالات متحده)، متخصص مغز و اعصاب و نویسندهای بریتانیایی است که به دلیل سابقهی برخورد دلسوزانهی خود با بیماران مبتلا به اختلالات عصبی غیرمعمول مورد تحسین قرار گرفت.
ساکس بیشتر دوران کودکی خود را در لندن گذراند، اگرچه پدر و مادرش که به ترتیب پزشک عمومی و جراح بودند او را در طول جنگ جهانی دوم به مدت چهار سال به یک مدرسهی شبانهروزی فرستادند تا از حملات هوایی و رگباری که به شهر بسته شده بود، در امان باشد. ساکس در کالج کوئینز[2] در شهر آکسفورد تحصیل کرد و در سال 1954 مدرک لیسانس فیزیولوژی و سپس در سال 1958 مدرک پزشکی خود را دریافت کرد. او در سال 1959 دورهی کارآموزیاش را در بیمارستان میدلسکس[3] در لندن به پایان رساند و در سال 1960 به عنوان جراح خانگی بیمارستان ملکه الیزابت[4] در بیرمنگام خدمت کرد. او سپس یک دورهی کارآموزی (1961-1962) را در بیمارستانکوه صهیون[5] در سانفرانسیسکو پذیرفت و به همین منظور، انگلستان را به مقصد ایالات متحده ترک کرد. سپس به عنوان رزیدنت در رشتهی مغز و اعصاب (1962-1965) در دانشگاه کالیفرنیا[6] در شهر لس آنجلس خدمت کرد.
در سال 1965، ساکس معلم کالج پزشکی آلبرت انیشتین[7]در محلهی برانکس شهر نیویورک شد و در نهایت در همان کالج، استاد بالینی نورولوژی (1966-1975) شد. او همچنین به عنوان یک متخصص مغز و اعصاب به بیمارستان بث آبراهام[8]که یک موسسهی خیریه در برانکس بود، پیوست (1966-2007). او در آنجا با گروهی از بیماران ملاقات کرد که در طی یک بیماری همهگیر که بین سالهای 1917 و 1927 شروع شد، به بیماری خواب، انسفالیت بیحالی[9]، مبتلا شده بودند. ساکس درمان مختصر بیماران را پس از دریافت دارویلوودوپا[10]بررسی کرد و عوارض جانبی بعدی این دارو را در کتاببیداریها[11]در سال 1973 بازگو کرد که به صورت یک فیلم سینمایی به همین اسم در سال 1990 ساخته شد که در آن رابین ویلیامز[12]در نقش دکتر بازی کرده است.

ساکس تجربیات بیشتر حرفهای و شخصی خود را در مجموعهای از مجلدات که برای مخاطبان محبوبش نوشته شده است، برشمرده است. او که در یک برخورد هنگام کوهنوردی به پایش آسیب رساند، از نزدیک فهمید که چگونه کوچک شمردن وخامت وضعیت یک بیمار توسط پزشک میتواند مانع بهبودی او شود، حماسهای که او در کتاب یک پا برای ایستادن (1984)[13] نقل کرد. ساکس در آثاری مانند کتاب مردی که زنش را با کلاه اشتباه می گرفت! و داستانهای بالینی دیگر (1985)[14] به نشان دادن مسائل وجودی و همچنین آسیب شناختی بیمارانش پرداخت. در حالی که اکثر منتقدان توصیفات او از مصائب اغلب عجیب و غریب را انسانی و دلسوزانه میدانستند، برخی ساکس را متهم کردند به اینکه صرفاً برای هیجان و سرگرم کردن مخاطبانش تلاش میکند.
ساکس به ثبت شرایط غیرعادی بیمارانی که با آنها روبهرو میشد و چگونگی سازگاری آنها با شرایطشان ادامه داد. او در کتاب دیدن صداها (1989)[15]، راههایی را بررسی کرد که در آن زبان اشاره نه تنها وسیلهی ارتباطی را برای ناشنوایان فراهم میکند، بلکه به عنوان پایهای برای اتصال یک فرهنگ گسسته عمل میکند. او در کتاب انسانشناسی در مریخ (1995)[16]، زندگی هفت بیمار را که با شرایط مختلفی از اوتیسم گرفته تا آسیب مغزی زندگی میکردند، مستند کرد و روشهای منحصربهفردی را توصیف کرد که توسط آنها توانست زندگی کارآمدی را برایشان ایجاد کند، علیرغم تمام ناتوانیهایشان. بعدها، ساکس به میکرونزی سفر کرد تا بر روی جمعیتی که کوررنگی بین آنها شیوع زیادی پیدا کرده بود، مطالعه کند. او همچنین به گوام سفر کرد تا شکل مرموزی از بیماریهای فلج را بررسی کند که در کتاب جزیرهی کوررنگیها (1997)[17] آن را توصیف کرد. او مطالعات موردی بیشتر خودش را در ذهن مسافر (1998)[18]، برنامهای که برای تلویزیون تولید شده بود، ارائه کرد و در مورد بیماران مبتلا به بیماریهای مرتبط با موسیقی در کتابموسیقیدوستی: روایات موسیقی و مغز (2007)[19] نوشت. کتاب چشم ذهن (2010)[20]، مکانیسمهای جبرانی [اثرات ناخوشایند] به کار گرفته شده توسط افراد مبتلا به اختلالات حسی، از جمله خود ساکس (در پی از دست دادن بینایی در یک چشمش به علت ملانوم چشم) را بررسی کرد. کتاب توهمات (2012)[21] شرایط و موقعیتهای مختلف را - از صرع گرفته تا مصرف مواد مخدر و یا محرومیت حسی - که میتوانند باعث ایجاد توهم شوند و همچنین اثرات پدیدههای عصبی توهمآمیز را بر روی کسانی که آنها را تجربه کردهاند شرح میدهد. از جمله آثار زندگینامهای او نیز میتوان به کتاب عمو تنگستن: خاطرات یک پسر بچهی شیمیایی (2001)[22]، کتاب ژورنال اوآکسا (2002)[23] و کتاب در حال حرکت (2015)[24] اشاره کرد.
ساکس در سال 1989 بورسیهی گوگنهایم[25] را دریافت کرد تا در مورد تأثیر فرهنگ بر فرآیندهای عصبی ناهنجاری که زمینهساز بیماری ارثی نادری به نام سندرم تورت[26] هستند، مطالعه و تحقیق کند. او علاوه بر سمت خود در بث آبراهام، به عنوان استاد نورولوژی در دانشکدهی پزشکی دانشگاه نیویورک (1992-2007؛ 2012-15)[27] و به عنوان متخصص مغز و اعصاب مشاور در مرکز جامع صرع دانشگاه (1999-2007)[28] خدمت کرد. او همچنین استاد عصبشناسی و روانپزشکی در مرکز پزشکی دانشگاه کلمبیا[29] در شهر نیویورک (12-2007) بود. او به عنوان هنرمند دانشگاه کلمبیا منصوب شد و به این واسطه موقعیتی برای او ایجاد شد تا اطمینان حاصل شود که دانشجویان کلمبیا از هر رشتهای از ارتباط او با دانشگاه بهره میبرند. ساکس در سال 2008 به عنوان فرماندهی فرمان امپراتوری بریتانیا[30](CBE) انتخاب شد.
اگرچه ساکس به طور دائم در ایالات متحده اقامت داشت، اما هرگز تابعیت بریتانیا را رها نکرد. در فوریهی 2015 او اعلام کرد که به سرطانی لاعلاج مبتلا شده است. ملانوم چشمی[31] که او قبلا بابت آن تحت درمان قرار گرفته بود به کبدش سرایت کرد و او در نهایت تسلیم این بیماری شد. کتاب رودخانه آگاهی (2017)[32]، مجموعهای از مقالات ساکس است که پس از مرگ او منتشر شد. مستند الیور ساکس، زندگی خودش[33] در سال 2019 ساخته و پخش شد.
منبع: britannica
مترجم: نگار فیروزخرمی
[1]- Oliver Sacks
[2]- Queen’s College
[3]- Middlesex Hospital
[4]- Queen Elizabeth Hospital
[5]- Mount Zion Hospital
[6]- University of California
[7]- Albert Einstein College of Medicine
[8]- Beth Abraham Hospital
[9]- encephalitis lethargica: التهاب خوابآور مغز یا انسفالیت بیحالیشکلی غیر معمول از انسفالیت است که همچنین به عنوان بیماری خواب یا بیماری خوابآلودگی نیز شناخته میشود (متمایز از بیماری خواب ناشی از مگس تسه). این بیماری اولین بار در سال ۱۹۱۷ توسط کنستانتین فون اکونومو عصبشناس و ژان رنه کروشه آسیبشناس توصیف شد. این بیماری به مغز حمله میکند و برخی از قربانیان را در وضعیتی شبیه مجسمه، لال و بیحرکت میگذارد. (منبع: ویکیپدیای فارسی)
[10]- l-dopa
[11]- Awakenings
[12]- Robin Williams
[13]- A Leg to Stand On (1984)
[14]- The Man Who Mistook His Wife for a Hat and Other Clinical Tales (1985)
[15]- Seeing Voices (1989)
[16]- An Anthropologist on Mars (1995)
[17]- The Island of the Colorblind (1997)
[18]- The Mind Traveler (1998)
[19]- Musicophilia: Tales of Music and the Brain (2007)
[20]- The Mind’s Eye (2010)
[21]- Hallucinations (2012)
[22]- Uncle Tungsten: Memories of a Chemical Boyhood (2001)
[23]- Oaxaca Journal (2002)
[24]- On the Move (2015)
[25]- Guggenheim fellowship
[26]- Tourette syndrome: سندروم تورِت یا نشانگان تورهیک اختلال عصبی رشدی شایع است که در دوران کودکی یا نوجوانی آغاز و با چند تیک حرکتی و حداقل یک تیک صوتی (آوایی) مشخص میشود. تیکهای رایج شامل پلک زدن، سرفه، صاف کردن گلو، بو کردن، و حرکات صورت هستند. (منبع: ویکیپدیای فارسی)
[27]- the New York University School of Medicine
[28]- the university’s Comprehensive Epilepsy Center
[29]- the Columbia University Medical Center
[30]- Commander of the Order of the British Empire
[31]- ocular melanoma: ملانوم داخل چشم یا ملانوم چشمییک نوع سرطان تهاجمی است که اغلب در پوست رشد میکند. ملانوم در ملانوسیتها، سلولهایی که ملانین (رنگدانهای که در چشم، مو و پوست رنگ تولید میکند) میسازند، ایجاد میشود. ملانوم چشمی، شایع ترین نوع سرطان چشم، از ملانوسیتهای چشم شروع میشود. (منبع: ویکیپدیای انگلیسی)
[32]- The River of Consciousness (2017)
[33]- Oliver Sacks: His Own Life
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.