کتاب آن مادران این دختران
نویسنده: بلقیس سلیمانی
«خدا نصیب نکنه آخه شماها چطوری این جا زندگی میکنین؟»
نشستهاند توی ماشین آنا و دارند میروند بیمارستان مهراد. ساعت دوی بعد از ظهر است، با این همه بزرگراه حکیم همچنان شلوغ است.
روح انگیز نه تنها شب ماند خانه ثریا، بلکه ناهار هم ماند، البته به اصرار ثریا که از همان دقیقهای که خبر را شنیده بود تمایلی مهارناشدنی برای دیدن کاووس در درونش جو شیده بود کاووس را بعد از ازدواجش چند باری دیده بود توی عزا و عروسی فامیل و عید دیدنیها زنش را هم دیده بود خوشگل نبود، اما یک جورهایی با نمک بود. سبزه بود و دماغ قلمی داشت که اگر دخترهای امروزی آن را داشتند حتماً میسپردندش به تیغ جراحی ثریا همان بار اولی که او را دید فهمید از آن دست زنهایی است که چشم دیدن زنهای بیوه را ندارند برای همین هم به رغم اصرارهای روح انگیز هیچ وقت پایش به خانه کاووس باز نشد.
صفحه ۵۱
- نام کتاب: آن مادران این دختران
- ناشر : ققنوس
- تعداد صفحات: 232
- شابک: 9786002783849
- شماره چاپ: 5
- سال چاپ: 1402
- موجودی : 1 عدد
- نوع جلد: شمیز
- دسته بندی: داستان فارسی
-
امتیاز:
(1 نفر)
دیدگاهها
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مطالب پیشنهادی
یک داستان محشر
معرفی کوتاه کتاب کودک یک داستان محشر نوشتهی فوئب گیلمن
پروست بودن
مارسل پروست: مروری بر زندگی و آثار
از خون برخاسته
مروری بر کتاب اعمال انسانی نوشتهی هان کانگ
کتاب های پیشنهادی