
کتاب داشتن و نداشتن | نشر هرمس
شبانه آمدند این طرف و باد تندی از شمال غرب میآمد. خورشید که بالا آمد، او نفتکشی را دید که به طرف پایین خلیج میرفت و آنقدر بلند بود و توی آن هوای سرد آنقدر از تابش خورشید سفید بود که به ساختمانهای بلندی شباهت داشت که از دریا بیرون زده باشند، و او به سیاهه گفت:
- ما کدوم جهنم درهای هستیم؟
سیاهه خودش را کشید بالا نگاهی بیندازد.
- اصلاً شبیه این دستِ میامی نیست.
صفحه ۷۳


با یک شازدهی بدغذا، خوشغذا شوید!
معرفی کتاب کودک شازده شیرپلو نوشتهی پروین پناهی

فکر نکنی مثل زن قهرمان ایبسنیام
معرفی کتاب واقعی چیست؟ نوشتهی جورجو آگامبن

لافکادیو: شیری که گلولهها را با سوالات بزرگتر جواب داد!
معرفی کتاب کودک لافکادیو، شیری که جواب گلوله را با گلوله داد نوشتهی شل سیلوراستاین