کتاب بازی دوستانه

نویسنده: آنا گاوالدا

«خب عقاب‌ها وقتی می‌خوان یه لاک پشت رو بخورن، مجبورن اون رو از ارتفاع خیلی زیاد بندازن پایین تا خردش کنن، و چون آشیل کچل بود، عقاب فکر کرد که او تخته سنگه و، تق، لاک پشتش رو روی سرش انداخت و تمام.»

صفحه 294

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب بازی دوستانه

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

دست‌هایش می‌لرزیدند

برگرفته از کتاب "من او را دوست داشتم" نوشته‌ی آنا گاوالدا، ترجمه‌ی الهام دارچینیان، نشر قطره

وقتی که در دوئل انسان و شیطان، برندهْ انسان است

مروری بر کتاب آدم‌خواران نوشته‌ی ژان تولی

«ای خواننده‌ی ریاکار، همسان من، برادر من!»

مروری بر کتاب فانفارلو اثر شارل بودلر

کتاب های پیشنهادی