
کتاب یک روز سر فرصت
نعمت،پدر ملکه اصلاً خانه اش را در دهکرد دوست نداشت. به بهانه کار کردن و مغازه داری در اصفهان زندگی میکرد. دو با هم سر بیبی گلاب هوو آورده بود. شراب خوار ولاابالی بود و این اواخر مرض شد و دو ماه بعد از عروسی ملکه خاتون از دنیا رفت. اما وصف کارهایش همیشه ورد زبان طلعت بود تا ملکه خاتون و ایوب را بیازارد. مادر بزرگ پاهایش را جمع کرد و دست به پیشانی کشید و گفت:
وقتی من خانه ایوب رفتم دو ماهی میشد که پدر ملکه خاتون مرده بود. قبل از آن هم پنج شش سالی به دلیل ورشکستگی زندان بود و از زندان که برگشت دیگر سلامت نبود. همان بیماری باعث مرگش شد.
صفحه15



خوابگردهایی بیاراده
معرفی کتاب پاریس ۱۹۱۹ نوشتهی مارگارت مکمیلان

اینجا همه از دم مریضاند...
مروری بر کتاب کنام نوشتهی سعید کاویانپور

تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»