کتاب گود

نویسنده: مهدی افشارنیک

من دیگه شعر زیاد یادم نمی‌مونه. دیگه مرشدی هم صفا نداره که... یه زمانی دم دوپا و سه‌پا که می‌گرفتیم بعدش به‌هم کوفتن و کشتی بود که جو‌ن‌وخون ما بود. الان چی؟ چوب و آهن بلند کردن شده. اگه بفرستن دنبالم هفته‌ای یکی دوبار می‌رم زورخونه‌ی ادیب که دست مروارید و آمیزمحموده. جفت‌شون از بچه‌های حاج‌ممدی هستن. سر اون کشتی معروف، نوخاسته و پونزده‌ساله بودن، طرف‌های چادر حاج‌ممد خدمت می‌کردن. الان میدون‌دارشون این ناظمِ لیچارگوئه. زمین می‌خوره فحش می‌ده. البت کارش ردیف شده، توی زورخونه دیگه کشتی نیست که کسی زمین بخوره...بره حالش رو ببره.

صفحه 97

متاسفانه این کتاب موجود نیست

کتاب گود

متاسفانه این کتاب موجود نیست
  • نام کتاب: گود
  • ناشر : چرخ
  • تعداد صفحات: 452
  • شابک: 9786007405239
  • شماره چاپ: 5
  • سال چاپ: 1397
  • نوع جلد: شمیز
  • دسته بندی: داستان فارسی
  • امتیاز: امتیازی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

بزرگ شدن آن‌قدرها هم بد نیست

مروری بر کتاب کودک دوست ندارم بزرگ شوم! نوشته‌ی دیو پتی

زیبا صدایم کن

معرفی کوتاه کتاب کودک زیبا صدایم کن نوشته‌ی فرهاد حسن زاده

او هم یک قهرمان است

معرفی کتاب دکتر ژیواگو نوشته‌ی بوریس پاسترناک

کتاب های پیشنهادی