
کتاب میراث ناممکن
نسبت نظریه ادبی با ادبیات فارسی
نظریهی ادبی شاخهای از دانش نیست که بتوان آن را به شکل مستقل و قائم به ذات آموخت، بلکه ابزاری است که دربارهی موضوع، هدف و روشهای مطالعات ادبی بحث میکند. در ابتدا در فضای فرهنگی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اروپا (به ویژه در فرانسه و روسیه) مسئله به این شکل طرح میشود که آیا ادبیات میتواند همچون دیگر جنبههای اعمال انسانی موضوع علم مشخصی باشد یا نه. در این دوران، نگاه به دانش متأثر از پوزیتیویسم است و علمیبودن ملاکهای مشخص و ثابتی دارد و در آن تفاوتی میان علوم انسانی و علوم به اصطلاح دقیقه نیست. به همین دلیل است که آنچه نظریهی ادبی خوانده میشود و مطالعات پیشینیان از یک جنس نیستند، زیرا پرسشهایی چون «ادبیات را چگونه میتوان مطالعه کرد؟» یا «موضوع علم ادبیات چیست؟»، یعنی پرسشهایی که موضوع و روش را بدیهی فرض نمیکنند (و این یکی از مهمترین کارکردهای نظریه است) تازه در ابتدای قرن بیستم شکل میگیرند.
مقدمه
