
کتاب فهرست حسرت ها
1 عدد
ظرف میوه را روی میز می گذارد، سیب، گیلاس، انگور بی دانه. خیارش کم است. اگر مهندس زنده بود حتما دادش در می آمد. مگر می شود یک روز خیار نخورد؟ ولی سیمین خانم لج کرد و خیار نخرید. با آقا رضای میوه فروش سر قیمت خیار حرفش شد. خیارها را ریخت وسط پیشخوان مغازه و با قهر از میوه فروشی آمد بیرون. هر چه هم آقا رضا پشت سرش دوید و «خانم مهندس، خانم مهندس» کرد محل نگذاشت.
زیر دستی ها و کارد و چنگال میوه خوری را کنار ظرف میوه می گذارد و روی مبل می نشیند. گیلاسی از روی میوه ها قل میخورد و می افتد روی میز. سیمین خانم با عجله گیلاس زرشکی رنگ را بر می دارد و انگار برای اولین بار است که چنین میوه ای می بیند به آن خیره می شود و دمش را می گیرد و مانند فرفره روی هوا می چرخاند.
صفحه 11

