
کتاب آدم های زندگی قبلی
در چهار گوشه میدان الکساندر پلاتز پلیس ایستاده ...
کتاب آدم های زندگی قبلی تفاوتی اساسی با زمان های پیشین وفی دارد. قهرمان زن او این بار از چیزی و جایی و کسی کنده و بالاخره خود را آزاد کرده و همچون پرنده ای اهلی، که ناگهان اصالت باستانی خودش را به یاد آورده باشد، شروع به پر زدن کرده و رفته. دور میدان الکساندر پلاتز نشسته و دارد فکر می کند شاید آزادی همین باشد؛ زنی تنها باشی نشسته روی لبه ی حوضی و پیش رویت آدم ها، زن و مرد، بروند و بیایند و کسی اعتنایی بهات نکند، فضولی نکند، هم دلی هم. آلمان داستان وفی رک و راست و بی تعارف است و قهرمان زن داستان انگار در این کشور، بعد از یک عالمه ماجرای داغ و پرالتهاب عشقی و خانوادگی و سیاسی از دهه های شصت و هفتاد و هشتاد و نود، حالا بالاخره این جا در این سرما لحظه ای فرصت کرده بایستد، کمی نفس بکشد و در جمود این شهر سری به خودش و گذشته اش بزند.
پشت جلد
