
کتاب ژنرال ارتش مرده
ژنرال به پیشانی خود زد.
«مسیر را پیدا نمیکنیم به بن بست رسیدهایم. بیایید دوباره به نقشههایمان نگاه کنیم.»
«دیگر چیزی معلوم نیست اعداد نقشه قاتی شدهاند.»
«از چند طرح ساده که زمان عقبنشینی کشیدهاند چه انتظاری میتوان داشت؟»
«راست میگویید.»
«چطور است به راست برویم؟ این مسیر میان دشت کجا میرود؟»
«به زمینهای مزرعهی مجاور این سمت را امتحان کنیم.»
«زحمت بیهوده است.»
«و این گل ولای مزخرف هم قوز بالا قوز شده!»
«به هر حال باید یک بار سمت راست را امتحان کنیم.»
«این راه ما را به جایی نمیبرد.»
«این دیگر اسمش جست و جو نیست هچل است.»
«چه گفتی؟»
صفحه ۲۶


بیدارم نکنید، بگذارید همینطور بمیرم!
معرفی کتاب واقعیات قضیهی آقای والدمار همراه با دو نقد ادبی نوشتهی ادگار آلن پو

کتاب دشمن، کودکان را به صلح دعوت میکند
معرفی کتاب کودک دشمن نوشتهی دیوید کالی

مِن باب راوی انسانهای عاصی و سادهدل
معرفی کتاب درسگفتارهایی دربارهی داستایفسکی نوشتهی جوزف فرانک