
کتاب ه ه ح ه
هایدریش، هوش و حواس هیملر
به شهر هاله فکر میکنید، به نیروی دریایی، به فرانسه که انتظارتان را میکشد، به رایش جاودانه که شما پایههای استوارش را بنا نهادهاید و عمیقترین ریشههايش را در خاک نشاندهاید. اما زمان حال را از یاد بردهاید. نکند همچنانکه مرسدس در جاده پیش میتازد، در رخوت رویاهایتان غرق شدهاید و غریزهی پلیسیتان به خواب رفته است؟ حتی دیدن سر و وضع عجیب این مرد نیز لحظهای زمان حال را به یادتان نمیآورد، مردی که بهرغم گرمای این روز بهاری بارانیاش را روی دست انداخته است و دارد از برابر شما میگذرد.
پشت جلد
