
کتاب مربای شیرین
2 عدد
بچهها، دور جلال جمع شده بودند. جلال با شیشهی مربایش معرکه گرفته بود. روی نیمکت ایستاده بود و شیشه را گرفته بود سر دستش:
_ بچهها! ساکت. اول بهادری.
بهادری قد بلند بود و هیکل دار. لبخند زد. باد انداخت تو غبغبش، آمد جلو. بچهها برایش راه باز کردند:
اگر با یک حرکت بازش کنم چه میدهی؟
صفحه ۱۳



سفری به دنیای سواد مالی با پنج موش بامزه
معرفی کتاب کودک پنج موش بامزه خانه میسازند نوشتهی چیساتو تاشیرو

چه خوشاقبالاند آنان که در زمانهی شوستاکوویچ زیست میکنند!
معرفی کتاب چگونه شوستاکوویچ نظر مرا تغییر داد نوشتهی استیون جانسون

در انتظار یک زندگی طبیعی
معرفی کتاب کودک در انتظار یک زندگی طبیعی نوشتهی لسلی کانر