
کتاب فرانکنشتاین یا پرومته ی نوین
من دوستی ندارم، مارگارت. وقتی از شوق موفقیت میسوزم کسی نیست که در شادیم شریک باشد؛ و وقتی نومیدی بر من چیره میشود کسی نیست دلداریم دهد تا راسختر باشم. مجبورم فکرهایم را روی کاغذ بیاورم؛ این خوب است اما برای انتقال احساسات قبول کن که وسیلهی کارآمدی نیست. دلم میخواست مردی در کنارم بود که با من همدلی میکرد و نگاهش به نگاهم پاسخ میداد.
صفحه 17


تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

خبری در راه است...
فصل دوم پادکست آوانگارد

پناه بر سینما
مروری بر کتاب موزاییک استعارهها: گفتوگو با بهرام بیضایی و زنان فیلمهایش نوشتهی بهمن مقصودلو