کتاب بازگشت فرزند و بکن-لبرویر
قبل از خرید کتاب بازگشت فرزند و بکن-لبرویر بخوانید
چگونه فقر، تنهایی و ناتوانی در برقراری ارتباط، جهانِ انسانهای حاشیهای را شکل میدهد؟ کتاب بازگشت فرزند و بِکُن-لبرویِر (Bécon-les-Bruyères suivi de Le retour de l'enfant)، شامل دو اثر از امانوئل بوو، نویسندهی فرانسوی است که با سبکی مینیمالیستی و مشاهدهگر، به توصیف زندگیهای معمولی و رنجهای پنهان در لایههای روزمره میپردازد.
درباره کتاب
این کتاب شامل دو اثر «بازگشت فرزند» و «بِکُن-لبرویِر» (یک تکنگاری) است. امانوئل بوو در این آثار، با سبکی که به «نوشتار سفید» معروف است، به مضامینی چون تنهایی، انزوا و جستجوی نافرجام برای ارتباط میپردازد . او که خود طعم فقر و بیگانگی را چشیده بود، با دقت در جزئیات، ناتوانی شخصیتهایش را در برقراری پیوند با جهان و آدمها ترسیم میکند؛ شخصیتهایی که اغلب در نوسان میان فقر و رفاه ناپایدار، درگیر وسواسهای ذهنی و انزوایی خودخواستهاند.
خواندن این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- علاقهمندان به ادبیات مدرن و تجربی فرانسه.
- خوانندگانی که به سبکهای مینیمالیستی و «نوشتار سفید» علاقهمندند.
- کسانی که آثار نویسندگانی چون ساموئل بکت، آلبر کامو و پتر هانتکه را میپسندند (نویسندگانی که بوو را ستوده یا از او تأثیر گرفتهاند).
- دوستداران داستانهایی با درونمایههای اگزیستانسیالیستی و تنهایی انسان معاصر.
معرفی نویسنده: امانوئل بوو
امانوئل بوو (۱۸۹۸-۱۹۴۵) ، نویسندهی فرانسوی بود که آثارش مورد تحسین بزرگانی چون ریلکه، بکت و ژید قرار گرفت. او که زندگی پرفرازونشیبی را از فقر تا رفاه و تبعید تجربه کرد، در رمانهایش (مانند «دوستانم») با نگاهی دقیق و بیطرفانه، انزوا و بیگانگی انسان را به تصویر میکشد. این اثر با ترجمهی قاسم مؤمنی توسط نشر ماهی منتشر شده است.
جملات کتاب بازگشت فرزند و بِکُن-لبرویِر
«قطار مرا به سوی دهکدهای میبرد که پنج سالی از آن دور مانده بودم. سکوت مطلق حکمفرما بود. در آن بعد از ظهر ژوییه گرمای نفسگیری بر همه جا چیره بود... دوستانم را بی خبر جا میگذاشتم، صاحبخانهام را هم، چون نمیتوانم از آدمهای زندگیام، حتی بیاهمیتترینشان، برای همیشه جدا بمانم. دختری را که دوست داشتم جا میگذاشتم... اتاق تاریک کارم را جا میگذاشتم با تک پنجرهای رو به خیابان درونو و پنجرهای دیگر رو به حیاط... خوی و خصال ناشی از فقر را جا میگذاشتم، از خواب پریدنها در روشنایی کمنور، ترس از این که فلان طلبم را وصول نکنم، رستورانهای بد، آس و پاسیهای آخر برج.»