
کتاب این یازده تا
یازده ساله بودم که آموختم انسان قربانی سرنوشت و اتفاق نیست بلکه بیش از هر چیز اسیر هوسهای خویشتن است و گاه اگر احتیاط نکند فدای هواهای دوستانش.
در آنچه بر ما گذشت اتفاق نیز نقشی داشت. مثلاً این که سال قبلش پدربزرگم دومین ماشین را در جفرسن خریده بود (این حکایت سال ۱۹۰۵ است). با اینکه دو روز پیش از آن ماجرا پدر مادرم ناگهان و بی مقدمه در سن لویی مرده بود؛ سیصد مایل دور از ما با حضور آدمی مانند بونهاگنبک که سی سال پیش در خانوادهی ما به دنیا آمده بود و از آن زمان تاکنون عضوی از منزل ما بود همه کاره و خانه زاد.
صفحه 196


همهفنحریفی که زندگی را برای زندگی ترجمه کرد
خشایار دیهیمی: مروری بر زندگی و آثار

زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

بازآفرینی واقعیت
معرفی کتاب هلاک روایت، گزارشی از گرایشهای موثر چند رمان فارسی نوشتهی فواد امیری