کتاب امنیت و دو داستان دیگر
«شوهرتان هنوز زنده است.» صدای خش دار آن آشنا نبود، دنبال چیزی میگشتم، هرچیزی که بتوانم با استناد به آن حرفهایش را باور کنم. به حرفهای آن که پشت خط است اعتماد کنم و بدانم شوهرم واقعاً نمرده است. مدرک، مدرک میخواستم. میخواستم بپرسم کجا، کی، چطور، دوست، دشمن، نزدیک یا دور است. درعوض سفت و سخت درآمدم.
«اگر راست بگویی، برایت دعا میکنم.» «البته که راست میگویم. شوهرتان را دیشب دیدم، همین دیشب با هم توی یک سلول بودیم. از من خواست با شما تماس بگیرم و اسم و شمارهی تلفن شما را داد.»
صفحه ۳۰
پوملو، فیلی که فرق اینجا و آنجا را نمیداند!
معرفی کتاب کودک آموزش مفاهیم با پوملو ، فیل فیلسوف 1 / تفاوتها نوشتهی رامونا بدسکو
روایتگر هراس آخرالزمان
مروری بر زندگی و آثار لاسلو کراسناهورکایی برنده نوبل ادبیات ۲۰۲۵
من، خود من، خانهی خودم هستم
معرفی کتاب کودک چرا من اینجا هستم؟ نوشتهی کنستانسه اوورهبک نیلسن