گرسنه بودیم، برای همین گفتم :«بریم پیتزا بخوریم!» منظورم این بود که غذایی فوری و دم دستی بخوریم.در جایی مثل نیویورک،یا هر شهری در اروپای غربی، وقتی آدم این پیشنهاد را میدهد منظورش همین است. یولانتا مترجم (انگلیسی-لهستانی) بور و ظریف نگاهی به من کرد و در فکر رفت، انگار کار خیلی سختی روی دستش گذاشته بودم. با شرمندگی گفت«اینجا دوتا پیتزا فرووشی بیشتر نیست.»
صفحه41
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید