کتاب کتاب مرتضی کیوان
قبل از خرید کتاب مرتضی کیوان بخوانید
چگونه یک شاعر و فعال سیاسی جوان در دههی ۱۳۲۰، محور حلقهای از بزرگترین نامهای ادبیات معاصر ایران شد و سرنوشت تراژیک او پس از کودتای ۲۸ مرداد چه بود؟ کتاب مرتضی کیوان به کوشش شاهرخ مسکوب، تلاشی است برای بازشناختن چهرهی انسانی پاکباز و نکتهسنج که نامش با «سال اشک پوری، سال خون مرتضی» در شعر شاملو جاودانه شده است.
درباره کتاب مرتضی کیوان
این اثر که توسط شاهرخ مسکوب و با یاری پوری سلطانی (همسر مرتضی کیوان) گردآوری شده است، میکوشد تا تصویری روشن از جان باصفای مرتضی کیوان ارائه دهد. کتاب نموداری از سرگذشت عاطفی، فرهنگی و سیاسی یکی از مبارزان راه عدالت اجتماعی است و شامل نوشتهها، نامهها و اسنادی است که با وجود غارت شدن در روز دستگیری، با مرارت بسیار بازیافته شدهاند. مسکوب انگیزهی خود را از تدوین این اثر، ادای دین به رفیقی همراه و همچنین انتقال تجربهی زیستهی یک نسل به آیندگان میداند.
خواندن کتاب مرتضی کیوان به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
- علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، بهویژه تاریخ روشنفکری و جریانات چپ.
- خوانندگان شعر و ادبیات معاصر که میخواهند با محورِ یکی از مهمترین حلقههای ادبی دههی ۲۰ آشنا شوند.
- کسانی که به زندگینامهها و سرگذشتنامههای شخصیتهای تأثیرگذار سیاسی و فرهنگی علاقهمندند.
- دوستداران آثار و نثرهای شاهرخ مسکوب.
معرفی گردآورنده: شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب (۱۳۰۲-۱۳۸۴)، نویسنده، پژوهشگر و شاهنامهپژوه برجستهی ایرانی بود. او که از دوستان نزدیک مرتضی کیوان به شمار میرفت، در این کتاب با نثری شیوا و صمیمانه، یاد دوست دیرین خود را زنده نگه داشته است. این اثر توسط نشر فرهنگ جاوید منتشر شده است.
جملات کتاب مرتضی کیوان
«بسیاری از خوانندگان شعر معاصر در شعر احمد شاملو به تعبیر "سال اشک پوری، سال خون مرتضی" برخوردهاند. اما اغلب این خوانندگان از اسطوره ادبیات سیاسی آن دوران، مرتضی کیوان، که حکومت کودتا پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ او را به اعدام محکوم کرد، آگاهی چندانی ندارد. مرتضی کیوان انسانی پاکباز و قلمزنی نکتهسنج بود و در دهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه بعد محور یک حلقه ادبی و فرهنگی مهم از شاعران و نویسندگان و مترجمان و ادیبان جوان آن روزگار به شمار میرفت؛ هوشنگ ابتهاج، محمدعلی اسلامی ندوشن، ایرج افشار، نجف دریابندری، فریدون رهنما، احمد شاملو، مصطفی فرزانه، سیاوش کسرایی، محمدجعفر محجوب، شاهرخ مسکوب و بیشمار نامهای بزرگ دیگر...»
هیچکس نمیتواند بگوید که اگر کیوان زنده میماند دنباله زندگی سیاسی و ادبیاش به چه صورتی درمیآمد. ولی آن کیوانی که ما میشناختیم تودهای بود و همانطور که میدانید تودهای هم مُرد. بیشتردوستان کیوان تودهای بودند. ازجمله خود من. حالا البته خیلی از ما تغییر کردهایم یا تغیبر عقیده دادهایم و هر کدام برای خودمان یک سازی میزنيم. بعضی حتّی با گذشته خودشان بد شدهاند یا خیال میکنند لازم است وانمود کنند که بد شدهاند. ولی هیچکس را ندیدهام که با خاطره کیوان بد شده باشد. فقط یکبار از دهن یکی از دوستان مشترکمان که حق زیادی هم از کیوان به گردن داشت حرف عجیبی درباره کیوان شنیدم. این دوست یک روز که تازه شیفت داستان کافکا شده بود ناگهان در ضمن ستایش کافکا به من گفت:« قهرمان واقعی زمانه ما کافکاست؛ نه احمقی مثل مرتضی کیوان.» من پیش از او داستانهای کافکا را خوانده بودم و شاید بیش از او آنها را ستایش میکردم.
صفحه ۱۱۴