ژان باروا

نویسنده: روژه مارتن دوگار

با دستی لَخت امضای خود را به کندی می‌نویسد.

سپس اراده مقهورش درهم می‌شکند. صورت خون‌گرفته‌اش ناگهان کبود می‌شود. خود را در آغوش وولدزموت می‌اندازد.

کاغذها روی ملافه‌ها پخش می‌شود.

وولدزموت با نگرانی پاسکال را صدا می‌زند. اما باروا زود پلکهایش را باز می‌کند و به هر دو مرد لبخند می‌زند.

چند لحظه بعد از نفس منظمش معلوم می‌شود که به خوابی عمیق و آرام فرو رفته است.

صفحه 370

متاسفانه این کتاب موجود نیست

ژان باروا

متاسفانه این کتاب موجود نیست

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

زنانِ طغیانگر، در چنگِ دیو

مروری بر کتاب ریش آبی نوشته‌ی املی نوتوم

هجرت یک روزه ادیسه

هجرت یک روزه ادیسه ی مدرن در کتاب اولیس

از خاکستر صدای خنده می‌آید

مروری بر کتاب ژرمینال، اثر امیل زولا

کتاب های پیشنهادی