
«خنجرها، بوسهها، پیمانها» سروده منوچهر آتشی، نوعی خشونت و سختی در ترکیب واکهای خود دارد که بهویژه با احساس دردناک و حسرتباری که در سراسر شعر موج میزند هماهنگ است. ترکیبهایی مانند «بر من مگیر خنجر خونین چشم خویش» (که انسان دوست دارد به جای «چشم» نیز «خشم» میآمد!)، «گرگ غرور گرسنه»، «در قلعهها شکفته گل جامهای سرخ» گویی اندامهای گفتار را به جدال میخوانند. این دو خصوصیت فیزیکی و عاطفی شعر به ویژه آن را برای تمرین روی بُرد و نفوذ صدا مناسب میکنند.
صفحه 140
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی