کتاب پایان یک ماموریت
کیرفل، مأمور پلیسی که موهای خاکستری داشت و بر اثر کهولت سن کمی هم کُندذهن شده بود، در محفلهای خصوصی به «بدعنق، اما مورد نیاز» مشهور بود. او که دیگر چیزی به بازنشستگیاش باقی نمانده، و به قول خودش شاید این آخرین شهادت رسمیاش در دادگاه بود، از این که با این آخرین شهادتش فرزند و نوهی دوست قدیمیاش را به دردسر میانداخت بسیار ناراحت بود. او که در وجناتش حال و هوای پلیسهای محلی قدیم کاملاً مشهود بود، ادامه داد: جیپ در این میان کاملاً سوخته بود و فقط دود از آن بلند میشد و گاهی «جرقه میزد». به همین علت باید دانش آموزان را از محل حادثه دورتر میکرد. دو پلیس حاضر در محل حادثه، اشنیکنز و تِرِوِل در این فاصله با زحمت زیاد خودروهای هر دو طرف جاده را به حرکت واداشته بودند و نامهای لازم برای گزارش پلیس: نام و مدارک رانندههای مرسدس بنز، خودروی کوچک، اپل، سیتروئن، کامیون حمل لولههای سفالی و دوچرخه را گرفته و یادداشت کرده و آنها را روانه ساخته بودند. آنچه که کیرفل پیر را بیش از هر چیز متعجب و حتى «خیلی عصبانی» کرده، این بود که هر دو گرول از همان لحظهی نخست اصلاً تلاش نمیکردند که علت آتشسوزی را تصادف ذکر کنند و بسیار صریح و رک اعتراف میکردند که جیپ را عمداً آتش زدهاند.
صفحه ۲۹
وقتی مری لناکس درهای بسته را یواشکی باز میکند!
معرفی کتاب کودک باغ مخفی نوشته فرانسیس هاجسون برنت
بابا، از تبارمان برایم بگو
معرفی کتاب من فلوجه را به یاد میآورم نوشتهی فرات العانی
چگونه زنان پیشرو تاریخ ایران را تغییر دادند؟
معرفی کتاب زنان پیشرو (داستانهایی برای دختران ایران) نوشتهی الهام نظری و گلچهره سهراب