
درونمایهی داستانهای کارور معمولاً بیمهری، تنهایی، خلأ، ناتوانی در بیان احساسات و ناکامی و سرخوردگیست. این درونمایهها ویژهی کارور نیست، اما او با همین دستمایهها دنیایی خلق کرده منحصربهفرد و خارج از محدودیتهای زمان، مکان، سیاست و... دنیای کارور مملو از آدمهاییست که هر کدام به نوبهی خود رویایشان را از دست دادهاند و بدون انگیزه به حیات خود ادامه میدهند. در میان آنها روابط انسانی بسیار سرد و شکستخورده است. آدمهای دنیای او تهی از مهر و عاجز از بیان احساسات خویشاند. گویی واژه کم میآورند. دغدغههای اصلیشان بیکاری، تنگدستی، میگساری و نبود عشق است. کارور مانند پیشکسوتان خود همچون فاکنر، همینگوی و چیور، حتی بهتر از آنها، الكل را مایهی اصلی آثار خود قرار میدهد. کاراکترهای داستانهای او بیهوده میکوشند خلأ درونی خود را با روی آوردن به الكل پر کنند.
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی