
کتاب همسر اول
من سوگوار هستم. سوگوار شوهر زنده ام. از مدتها پیش، لباس سیاه ی پوشم: از دو سال قبل از بیست و پنجمین سالگرد ازدواجمان. ماه های سپتامبر و اکتبر فصل خوبی برای سوگواری اند؛ توی بوتیک ها چیز زیادی برای انتخاب وجود دارد، میتوان با پیروی از مُد به طرز نامحسوسی وارد بیوگی شد. یک دامن کوتاه یک کت و دامن؛ بعد همه ی دامنها، همه ی کت و دامن ها.
چند ماه بود که لباسهای تیره بهم می آمدند. چرا؟ دلیلش را نمی دانستم. بهم می آمدند. همین. از بین جواهرات هم فقط یکیشان را دوست داشتم مروارید سیاهی که شوهرم به مناسبت چهل سالگی ام به من هدیه داده بود. یک روز وقتی داشتم بسته ی آخرین خریدم، یک مانتوی دودی رنگ، گفتند باید چیزی باهاش بپوشی که به چشم را باز میکردم، پسرهام بهم گفتند: «بیاید یک رنگ شاد!» آن وقت برای «شاد کردن»، شال گردنی از جنس وال به خودم هدیه کردم. بنفش.


کتابهایی با حالوهوای سریال «جداسازی»
سریال «جداسازی» را نمیتوانید از ذهنتان خارج کنید؟ این کتابها حالوهوای پیچیده و تاریک آن را بازآفرینی میکنند

لمسکردن هم قوانین خود را دارد
معرفی کتاب کودک لمسکردن یا لمسنکردن، مسئله این است! نوشتهی هانتر ماناسکو

زبان رمزی اوما ویمپل
معرفی کتاب کودک نمودار خانهی ویمپلها نوشتهی بن گیبسن و ریف لارسن