
با خودم فکر میکردم مارتین چه شکلی است و چطور میتوانم بفهمم. بعد فکری به ذهنم رسید: یکی از عکس هایم را برایش فرستادم و از او خواستم برایم عکس بفرستد. عکسم را همان پاییز رفته بودم. مامانم بعد از این که موهایم را تا روی شانه ام کوتاه کرده بودم من برد یک استودیو حرفه ای. پیراهن نو راهراه سفید و آبی دکمه دارم را پوشیده بودم.
صفحه33
در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتابهای پیشنهادی