
کتاب مقصد
2 عدد
میرعظیم [لبخند می زند] پس تا کی؟ می فرمایید بریم؟ انسی ناگهان به گونه ای باور نکردنی میگریزد راننده شگفت زده از دور می نگرد. میر عظیم یک دم غافلگیر شده گذرنده ای را پس میزند و پی انسی می دود راننده یک دم تابوت را در اتاقک پشتی خود به یاد می آورد و تند مینشیند توی وانت و بوق زنان عرض خیابان را به فلاکتی دور میزند انسی به کوچه ای میپیچد میرعظیم به چندین تنه میزند و به کوچه میپیچد و یک گاری دستی راهش را میبندد انی میدود پیرزنی که از پنجره میبیند دو لنگه ی پنجره را میبندد.



تو نمیدونی چهقدر شجاعت میخواد!
معرفی کتاب کودک هوت و الیو: شجاع بهجای دو نفر نوشتهی جاناتان دی واس

و دیگر بار رؤیاهایت را به مهمانیام بفرست
معرفی کتاب اقرار میکنم: عاشق شدهام نوشتهی آلکساندر پوشکین

پناه بر سینما
مروری بر کتاب موزاییک استعارهها: گفتوگو با بهرام بیضایی و زنان فیلمهایش نوشتهی بهمن مقصودلو