کتاب مرگ خوش

نویسنده: آلبر کامو

وقتی مورسو خواب‌آلود بود، سیگار می‌چسبید. همچنان که نخ سیگاری را بیرون می‌کشید، پرسید: «من اونا رو می‌شناسم.» كل چیزی که در آن حال می‌توانست ببیند، بخش روشنی از چهره‌ی مارت بود. فکر کرد: «درست مثل زمانیه که عشق بازی می‌کنیم.»

مارت صورتش را به شانه‌ی او مالید و با لحنی کودکانه‌ای که باعث می‌شد مورسو با او به مهربانی رفتار کند گفت: «اونایی که این دوروبرها هستن.»

مورسو درحالی‌که سیگارش را روشن می‌کرد، گفت: «حالا به من گوش کن! سعی کن بفهمی چی می‌گم، قول بده اسم‌هاشونو به من بگی. می‌خوام قول بدی اونایی رو که نمی‌شناسم، موقعی که تو خیابون بهشون برمی‌خوریم، نشونم بدی.»

صفحه ۳۵


معرفی کتاب مرگ خوش نوشته‌ی آلبر کامو

افزودن به پاکت خرید 65,000 تومان

مرگ خوش

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

خورشید هم طلوع می‌کند

نگاهی به کتاب «خورشید همچنان می‌دمد» شاهکار ارنست همینگوی

من ماه را می‌خواهم

مروری بر نمایشنامه‌ی کالیگولا نوشته‌ی آلبر کامو

قهرمان دنیای پوچ

آلبر کامو: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید 65,000 تومان