کتاب مرشد و مارگاریتا | ترجمه حمید رضا آتش برآب
یک: با افراد ناشناس همکلام نشوید
روزی از روزهای بهار دم غروبی با گرمایی بی سابقه سروکله دو شهروند در حوالی برکه پاتریارشی مسکو پیدا شد. یکی تقریباً چهل ساله با لباس تابستانی خاکستری رنگ قد کوتاه و چاق و طاس که کلاه شاپوی آبرومندش را دستش گرفته و عینک دسته شاخی سیاهی هم با ابعادی غیر عادی روی صورت شش تیغه اش نشسته بود. دومی مرد جوان چهارشانه ای که موهای ژولیده اش به قرمزی میزد کلاه شطرنجی اش را تا پس سر عقب داده بود و پیراهن کابویی و شلوار سفید چروکی تنش بود با کفش کتانی مشکی.
اولی کسی نبود جز شخص شخیص میخاییل الکساندراویچ بیرلی نوز سردبیر یکی از نشریات وزین ادبی و رئیس یکی از انجمنهای مطرح ادبی مسکو که عنوانش را به اختصار گذاشته بودند ماسولیت همراه جوانش هم ایوان نیکالایویچ ،پانیریف شاعری بود با نام مستعار بی خانمان.