تابستان بود. محلهی قدیمی، بازارچه، کوچه پسکوچهها، سایهی دیوارها، سایهی درختها، پارک کوچک محله، دم در خانهها و دم دکانها پر بود از پیرمردها و پیرزنها. همانهاکه به قول استاد چهرهشان، کلهشان، دماغشان، ریش و سبیلشان جان میداد برای کاریکاتور. پیرمردها روزها کنار دیوارها، دم دکانها، روی نیمکت پارک مینشستند و از گرما، گرانی، درد و بیماری و بیوفایی بچههاشان مینالیدند.
صفحه 14
در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.
مقالات پیشنهادی
کتاب های پیشنهادی
دیدگاه خود را با ما به اشتراک بزارید