
کتاب لونیون و گانگسترها
بازرس میکوشد آنچه را که کشف کرده است به یاد بیاورد
مگره یقه پالتو را بالا داده و در گوشه صندلی عقـب کز کرده بود. چشمهایش از سرماخوردگی و بیخوابی میسوخت. او، بیآنکه کوچکترین توجهی به همسفرش داشته باشد، مستقیم به روبه رو نگاه میکرد. پنج دقیقهای بود که پیش میرفتند که هلن، بریده بریده، انگار برای خودش، شروع به حرف زدن کرد. «بعضی از مأمورای پلیس رو میشناسم که فکر میکنن زرنگن اما به زودی درس خوبی میگیرن...»
سکوتی طولانی. احتمالاً زن انتظار واکنشی داشت، ولی سربازرس، بیحرکت، نشسته بود.
«به کنسول میگم که این افراد مثل آدمهای وحشی رفتار کردن. اون منو میشناسه. همه هلن رو میشناسن. میگم که کتکم زدن و یکی از بازرسها حتى منو دستمالی کرد.»
صفحه ۱۴۹


تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

تبعیدی سرخ
معرفی کتاب ادیسه راست نوشتهی محمد مالجو

نویسندهای که با چشمان کودکی به ادبیات نگاه کرد
معرفی کتاب کودک سیمین دانشور نوشتهی فاطمه سرمشقی