
کتاب لتی پارک
1 عدد
صبح ذغال سنگها را آوردند. زود بیدار شده بودیم و آخرین تکهی هیزم را گذاشته بودیم توی بخاری. دستها در جیب ایستاده بودیم در مه صبحگاهی جلوی خانه و میلرزیدیم و نگاه میکردیم به بخار سفید نفسهایمان. ذغال سنگها را سر ساعت آوردند، به کامیون اشاره کرده بودیم که برود بین انباری و محل نگهداری تراکتور، تا حد امکان نزدیک اصطبل که سالها میشد دیگر حیوانی در آن نبود. بریکتها با سروصدا ریخته شدند روی چمن یخ زده، تلی بزرگ، ذغالهای خوب، تقریباً همه سالم، غبار نقرهای ذغال سنگ هم در هوا پخش شده بود.



تو همانی که امشب در رؤیا خواهم دیدش
یادداشتی بر کتاب «تو مثل من فردا دنیا آمدی: نامهنگاریها (۱۹۲۲-۱۹۳۶)، نویسندگان: مارینا تسوتایوا، بوریس پاسترناک، راینر ماریا ریلکه»

آخرین نمایش مقدس زمان ما
معرفی کتاب پابهتوپ نوشتهی ولریو کورچو

کالین هوور مخاطرهآمیزترین، پرهیاهوترین و عاشقانهترین رمانهای خود را انتخاب میکند
کالین هوور: از کتابهای پرفروش تا موفقیت جهانی