
کتاب قطارهای «مراقبت ویژه»
سه ماه پیش که عزم کردم در جستوجوی مرگ از اینجا بروم چهقدر همه چیز فرق میکرد. دم باجۀ بلیتفروشی خم شدم _شب بود و دختر بلیتفروش موهایی قرمزرنگ داشت_ و گفتم: یه بلیت رفت، لطفاً! دختر بلیتفروش مرا به جا آورد و گفت: باشه، ولی آخه به کجا، آقای هرما؟ گفتم: به هر جایی که برق چشمای شما اول روش بیفته. نقلی خندید: یعنی چی برق چشمام اول روش بیفته! من تمام عمر چشمم به این بلیتها بوده.
صفحه 41


چه کسی در شب بیدار است؟
معرفی کتاب کودک شبها که ما میخوابیم؛ در شهر چه کسانی بیدارند و چه کارهایی انجام میدهند؟ نوشتهی پالی فِیبر

مِن باب راوی انسانهای عاصی و سادهدل
معرفی کتاب درسگفتارهایی دربارهی داستایفسکی نوشتهی جوزف فرانک

آنها میروند یا آنها را میبرند؟
معرفی کتاب اتومبیل خاکستری نوشتهی آلکساندر گرین