کتاب قصه های بابام

نویسنده: ارسكین كالدول

یک روز صبح یک ساعت پیش از طلوع آفتاب چنان تق و توقی از سر چنار بلند شد که اول خودمان هم باورمان نمی‌شد. درست مثل این بود که چهل پنجاه نفر دارند با چکش به در و دیوار خانه می‌کوبند. مامان کبریتی کشید و به ساعت روی بخاری نگاه کرد: سه بعد از نصف شب بود. بابام بلند شد و جلدی شلوار و کفشش را پوشید رفت رو ایوان پشت خانه فانوس را برداشت و روشن کرد. بعد به حیاط رفت و هن‌سم را صدا زد. هن‌سم همیشه در انبار کاه پشت هیزم‌دانی می‌خوابید.

صفحه 88

کتاب قصه های بابام

  • نام کتاب: قصه های بابام
  • مترجم: احمد شاملو
  • ناشر : نگاه
  • تعداد صفحات: 205
  • شابک: 9789643516376
  • شماره چاپ: 8
  • سال چاپ: 1394
  • نوع جلد: شمیز,رقعی
  • دسته بندی: داستان آمریکایی
  • امتیاز: امتیازی ثبت نشده

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این کتاب ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

ارواح معلق در تاریکی اسارت

مروری بر نمایشنامه‌ی خانه‌ی برناردا آلبا نوشته‌ی فردریکو گارسیا لورکا

«قاتل شدن یا قاتل پروریدن، هیچ از ما دور نیست»

مروری بر کتاب مرگ کسب و کار من است نوشته‌ی روبر مرل

عشق اسطوره‌ای آقای شاعر

احمد شاملو: مروری بر زندگی و آثار

کتاب های پیشنهادی