قاضی

نویسنده: ایوان کلیما

«جنگ تمام شد؛ کار رژیم اشغالگر هم همین طور. منفورترین نمایندگان آن رژیم یا از کشور فرار کرده بودند یا سر از زندان درآورده بودند و در همان حال قربانیان، شهید اعلام می شدند. اما همه این‌ها فقط به بخش اندکی از ملت مربوط می‌شد؛ بیشتر مردم نه مرده بودند، نه فرار کرده بودند و نه زندانی شده بودند، بلکه فقط به زندگی عادی شان ادامه داده بودند. آنها یک شبه وارد دنیایی شده بودند که در آن فرمان اعمالی صادر می‌شد که طبق قوانین دیروز جرم شناخته می‌شد، دنیایی که قوانینش جرایم همین دیروز را قهرمانانه معرفی می‌کرد.»

در میان ساختمان‌های گوتیک و خیابان‌های مه آلود و در دوران تاریک حاکمیت کمونیست‌ها در پراگ، روابط انسان‌ها نیز مبهم و تیره وتار می‌شود و همه چیز در هاله‌ای از تردید قرار می‌گیرد. قاضی داستان کلیما بیش از آنکه قضاوت کند، قضاوت می‌شود. گاه دستگاه حکومت کمونیستی او را بازخواست می‌کند، گاه همسرش و دوستانش، گاه خود از نگاه آنها خود را محاکمه می‌کند، از دل این قضاوت‌هاست که عمیق‌ترین و بنیادی‌ترین تناقض‌های زندگی‌اش بر خواننده فاش می‌شود. قاضی درستکاری که تن به صدور احکام ظالمانه رژیم نمی‌دهد، تا کجا می‌تواند خود را پاک بداند؟

قاضی

دیدگاه‌ها

در حال حاضر دیدگاهی برای این مقاله ثبت نشده است.

مطالب پیشنهادی

نگاهی متفاوت به زندگی

مروری بر کتاب کودک پلو خورش نوسته‌ی هوشنگ مرادی کرمانی

دستیابی به موفقیت با جادوی اعجاب‌انگیز محتوا

مروری بر کتاب خلق محتوا، خلق مشتری نوشته‌ی جو پولیتزی و نیوت برت

آیین رهایی

بررسی کتاب پیاده‌روی و سکوت در زمانه‌ی هیاهو نوشته‌ی ارلینگ کاگه

کتاب های پیشنهادی

افزودن به پاکت خرید