
کتاب غروبدار
1 عدد
انگار صبحها سرحالتراست، اما هر چه خورشید پایینتر میرود او هم سیاهتر میشود. آن صدای خنده و جِزجِز کتفهایش هم بیشتر میشوند. البته قدیمها هم وقت غروب حالش همینطور میشد. چیزیاش میشد اما نمیدانست چی؛ میخواست جایی برود اما نمیدانست کجا. خستهوکوفته گوشهی اتاق ولو میشد تا طلوع. مثل حالا. پیری همان جوانی است، با شدت بیشتر. اینجا جوانی که شدت بگیرد آدم پیر میشود.
صفحه 44



کدام رمان یا زندگینامه مرا آمادهی مادر شدن میکند؟
فرانچسکا سگال زندگینامه و رمانهایی دربارهی تجربهی مادر شدن معرفی میکند

زن در حاشیه تاریخ یا قلب روایت؟ تحلیل جنسیت در تاریخ ایران
مروری بر کتاب چرا شد محو از یاد تو نامم؟ نوشتهی افسانه نجمآبادی

ماجرای دوستی درست با پول
معرفی مجموعه کتاب کودک هوش مالی نوشتهی بن هوبارد